مولانا
این زبان چون سنگ و هم آهنوش است
وآنچه بجهد از زبان، خود، آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نَقل و گه از روی لاف
زآنکه تاریک است و هر سو پنبهزار
در میان پنبه چون باشد شرار؟
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زآن سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند.
(مثنوی، دفتر اول، بیتهای ۱۹۹۷-۱۹۹۳)