دباغ در بازار عطر فروشان
یک دبّاغ از بازار عطرفروشان میگذشت. هنگامیکه بوی عطر به مشامش خورد، بر زمین افتاد و بیهوش شد. او نیمی از روز در میان بازار بیهوش بود و مردم در حالیکه از ترس دعا میکردند، دور او جمع شدند و برای درمان او تلاش کردند. یکی از آنها با دست دل او را میمالید و شخصی دیگر گلاب بر صورت او میپاشید و نمیدانست که او به خاطر گلاب و بوهای خوب دچار آن حالت شدهاست. یکی از مردم بخورِ عود و شکر را ترکیب کرد و برای او آورد، کسی دیگر لباسهای او را کم کرد، شخصی دیگر کاهگِلِ تَر برایش آورد، فردی دیگر نبضش را گرفت و یکی دیگر دهانش را بو کرد تا ببیند او شراب خوردهاست یا حشیش کشیدهاست، اما این کارها هیچ سودی نداشت. او همچنان بیهوش در میان بازار افتادهبود و همه مردم حیران و سرگشته شدهبودند. بالاخره آنها مجبور شدند خانواده دبّاغ را از ماجرا آگاه کنند. آن دبّاغ برادری دانا و زیرک داشت. او، در حالیکه اندکی سرگینِ سگ در آستین خود گذاشتهبود، با سرعت به بازار عطاران آمد. برادرِ دبّاغ با خود گفت:«من علتِ بیماری او را میدانم و وقتیکه علتِ درد معلوم باشد، درمان کردنِ آن آسان میشود، اما هنگامی که سببِ بیماری معلوم نباشد، درمان کردن آن نیز مشکل است و احتمالهای زیادی درباره آن وجود دارد». او مردم را از کنار برادرش دور کرد، تا کسی روشِ درمانش را نبیند، بعد، مانندِ کسی که میخواهد رازی را در گوش کسی زمزمه کند، سرش را کنار گوش او آورد و طوری که مردم نبینند آن سرگینِ سگ را جلو بینیاش گرفت. پس از مدتِ کوتاهی، مرد دباغ تکانی خورد و به هوش آمد. مردم تعجب کردند و گفتند:«این افسونی عجیب بود که این مرد در گوش او خواند و او را زنده کرد».
(مثنویِ معنوی، دفتر چهارم، از بیت ۲۵۷ تا بیت ۲۹۳)
فرخ كيوان با درود پرسش من در باره فطام أست. مرحله در رحم مادر مرحله شيرخوارگى و... ايا انسان پس از اين مراحل به فطامهاى ديگر هم وارد ميشو؟ و ايا اين مرحله اى كه مولانا به ان رسيد اخرين ان أست؟ و ما چگونه اين مراحل را شناساىى كنيم. با سپاس
shahram بسیار عالی بود متاسفانه این مراحل از زندگی را جوانان به دلایل مختلف از جمله نداشتن راهنما هرگز تجربه نمیکنند یا....دیر وشاید گروهی در سنین بالا که فرصت از دستشان رفته تجربه کنند