شاهنشهِ قاهر
(۱) تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا؟
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا؟
(۲) تو دیدی هیچ نقشی را که از نقّاش بگریزد؟
تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا؟
(۳) بُوَد عاشق فراق اندر، چو اسمی خالی از معنی
ولی معنی، چو معشوقی، فراغت دارد از اسما
(۴) تویی دریا، منم ماهی، چنان دارم که میخواهی
بکن رحمت، بکن شاهی! که از تو ماندهام تنها
(۵) ایا شاهنشهِ قاهر! چه قحطِ رحمت است آخر؟
دَمی که تو نهای حاضر، گرفت آتش چنین بالا
(۶) اگر آتش تو را بیند، چنان در گوشه بنشیند
کز آتش هرکه گل چیند، دهد آتش گُلِ رعنا
(۷) عذاب است این جهان بی تو، مبادا یکزمان بی تو
به جانِ تو که جان بی تو، شکنجه است و بلا بر ما
(۸) خیالت همچو سلطانی، شد اندر دل خرامانی
چنانکهآید سلیمانی درونِ مسجدِ اَقصی
(۹) هزاران مشعله برشد، همه مسجد مُنَوَّر شد
بهشت و حوضِ کوثر شد پُر از رضوان، پُر از حورا
(۱۰) تعالی الله، تعالی الله، درونِ چرخ چندین مه
پُر از حور است این خرگه، نهان از دیدۀ اَعمی
(۱۱) زهی دلشاد مرغی کاو مقامی یافت اندر عشق
به کوهِ قاف کی یابد مقام و جای جز عَنقا؟
(۱۲) زهی عنقای ربّانی، شهنشه شمسِ تبریزی
که او شمسی است نی شرقیّ و نی غربیّ و نی در جا
(کلّیّات شمس، فروزانفر: ۶۴؛ هرمس: ۴۰؛ قونیه: ۱۹۵۰؛ شفیعی: ۳۹)
واژهها
بیت ۱: سودا: جنون و دیوانگی
بیت ۲: عذرا خواستن: خواهانِ دوری و جدایی بودن // عذرا: نامِ معشوقِ وامق (استعاره) محبوب و معشوق
بیت ۳: فراق اندر: اندر فراق. در زمان جدایی // فراغت داشتن از چیزی: به آن بیاعتنایی کردن. توجهی به آن نداشتن // اَسما: اسمها. نامها
بیت ۴: دارم: من را بدار. مرا قرار بده // رحمت کردن: رحم کردن // شاهی کردن: شاهانه رفتار کردن. بزرگواری کردن
بیت ۵: ایا: (حرف ندا) ای // قاهر: غالب و چیره. بسیار نیرومند // بالا گرفتنِ آتش: شعلهور شدنِ آن
بیت ۶: گُل چیدن از آتش: (کنایه) برگرفتنِ شعلۀ آتش. پارهای از آتش را برگرفتن // گُلِ رعنا: گلِ سُرخ
بیت ۸: خرامان: در حالِ خرامیدن. در حال راه رفتن با ناز و زیبایی
بیت ۹: مشعله: مشعل. چراغ // برشدن: روشن شدن // مُنَوَّر: روشن // رضوان: نگهبان بهشت (استعاره) موجود زیبا و دوستداشتنی
بیت ۱۰: تعالی الله: (شبه جمله برای بیان تحسین و شگفتی) خدا برتر است // چرخ: آسمان // خرگه: خرگاه. خیمۀ بزرگ (استعاره) آسمان // اَعمی: کور. نابینا
بیت ۱۱: زِهی: شگفتا. آفرین // مقام: جایگاه. جا // کوهِ قاف: کوهی افسانهای که در باور قُدما گرداگردِ زمین را فراگرفته بود و جایگاه سیمرغ بود // عَنقا: سیمرغ
بیت ۱۲: ربّانی: خدایی. الاهی
چند نکته در مورد غزل شاهنشهِ قاهر
بیت اول: عاشق هیچگاه از عشق ورزیدن به معشوق و از بودن در کنار او سیر نمیشود. وضعیتِ روحیِ عاشق در کنارِ معشوق، درست مانندِ وضعیت ماهی در درون آب است، همانگونه که ماهی هیچگاه از آب سیر نمیشود و بلکه بدون آب نمیتواند زندگی کند، عاشق هم با معشوق زنده است و از او سیر نمیشود:
هـرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بیروزی است، روزش دیر شد
مولانا در یکی از غزلهای بسیار زیبای خود، تنها گناهِ خویش را همین سیر نشدن از محبوب میداند:
سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من
(کلّیّات شمس، غزل ۱۸۲۳).
بیت دوم: وامق و عذرا، مانند ویس و رامین، خسرو و شیرین، همای و همایون و امثالِ آنها از عشّاقِ معروف ادبیات فارسی هستند. عنصری داستانِ وامق و عذرا را به شعر درآورده است و امروزه ابیاتی از آن باقی مانده است. منظورِ مولانا در این بیت آن است که همانگونه که وامق هرگز نمیخواهد از عذرا دور شود، هیچ عاشقی دوست ندارد از معشوقِ خود جدا گردد.
بیت سوم: مولوی در این بیت، رابطۀ عاشق و معشوق را به رابطۀ «اسم» و «مسمّا» مانند کرده است. اسم، بدون مُسمّا، هیچ ارزشی ندارد، به همین ترتیب، عاشق، بدون معشوق، هیچ موجودیتی ندارد. عاشق، بدون معشوق، مانند کلمهای بیمعنی است، امّا معشوق دارای استغناست و نیازی به عاشق ندارد:
جمله معشوق است و عاشق پَردهای زنده معشوق است و عاشق مُردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر، وای او
مولانا در بیتی دیگر، خود را «الفاظ و عباراتِ خدا» دانسته و به این نکتۀ مهم اشاره کرده است که منشأ اندیشههای او «دَمِ خدا» است:
نقش و اندیشۀ من، از دَمِ توست گویی اَلفاظ و عباراتِ توام
بیت ششم: مولانا در این بیت، خطاب به معشوقِ خود، میگوید: اگر آتش تو را ببیند، چنان خنک و آرام میشود که میتوان از آن گل چید؛ یعنی دیدار تو آتش را به گلستان تبدیل میکند. این بیت مولانا داستانِ تبدیل شدنِ آتش به گلستان، برای حضرت ابراهیم، را به یاد میآورد.
بیت دوازدهم: این تعبیر از قرآن کریم (سورۀ نور، آیۀ ۱۱) گرفته شده است.
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی ،گروه دایره
شهاب برادران،سارا نژاد
گیتار بیس:رضا مقدس
گیتار:شهاب برادران
پیانو:سامان شاهی
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا، با صدای دکتر سروش