خودفریبی

خودفریبی
یکی از مهم‌ترین رذائلِ اخلاقی «خودفریبی» است. خودفریبی یک تعبیرِ ظاهراً متناقض‌نماست؛ زیراکه «فریب دادن» زمانی اتفاق می‌افتد که شخصی که قرار است فریب بخورد، از فریبِ شخصِ فریبنده خبر نداشته باشد؛ به دیگر سخن، هرگاه که کسی بداند که کسی دیگر می‌خواهد او را بفریبد، حواس خود را جمع می‌کند و از فریب خوردن می‌پرهیزد. همیشه فریب دادن در بسترِ «ناآگاهی» رخ می‌دهد. حال به سراغِ خودفریبی بیاییم. در خودفریبی «من» هم فریبنده‌ام و هم فریفته؛ یعنی من خودم خودم را فریب می‌دهم. معنای این سخن آن است که «من چیزی را که می‌دانم، نمی‌دانم»! روشن است که چنین چیزی امکان‌پذیر نیست؛ یعنی امکان ندارد که من چیزی را که می‌دانم، ندانم و بر اثرِ این نادانی، فریب بخورم؛ بنابراین باید با دقت بیشتری به مسألۀ خودفریبی توجه کنیم. به نظر می‌رسد که در خودفریبی، من به خاطرِ منافع و لذات و ترس‌ها و احساسات و غرض‌های خود، دانشِ خود را نادیده می‌انگارم و گویا خودم را فریب می‌دهم. به هر حال خودفریبی یکی از مهم‌ترین موانعِ رشدِ معنوی و اخلاقیِ انسان است و غالباً مانعِ عمل کردن به مقتضای معرفتِ اخلاقی می‌شود.
در سخنرانیِ کوتاهی که برای دوستان عزیزم می‌فرستم، استاد مصطفی ملکیان، به خوبی، دربارۀ دو نوع خودفریبی، از قولِ جوزف باتلر، سخن می‌گویند: ۱) نادیده گرفتنِ مسائلِ مهمِ زندگی و دربارۀ آن تحقیق و بررسی نکردن، ۲) پروندۀ مسائل مهمِ زندگی را به سرعت مختومه کردن و یک بار برای همیشه تکلیف خود را با آنها روشن کردن. هرکس که این دو ویژگی، یا یکی از این دو ویژگی را داشته باشد، دچار خودفریبی شده است. استاد ملکیان در ادامه به چهار نتیجۀ چنین خودفریبی‌ای اشاره می‌کنند. به دوستان عزیزم توصیه می‌کنم که با دقت تمام این سخنرانیِ کوتاه، ولی بسیار سودمند را گوش کنند.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *