مولانا
درد
درد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار، بی درد، او را میّسر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نجوم و غیره.
تا مریم را دردِ زه پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد. او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک میوهدارشد.
تن همچون مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، الا ما محروم مانیم و از او بیبهره.
(فیه ما فیه، صص ۲۰-۱۹)