سیر نمیشوم ز تو
(۱) سیر نمیشوم ز تو، نیست جز این گناهِ من
سیر مشو ز رحمتم! ای دو جهان، پناهِ من!
(۲) سیر و ملول شد ز من، خُنب و سَقا و مَشکِ او
تشنهتر است هر زمان، ماهیِ آبخواهِ من
(۳) درشکنید کوزه را! پاره کنید مَشک را!
جانبِ بَحْر میروم، پاک کنید راهِ من!
(۴) چند شود زمین وَحَل، از قطراتِ اشکِ من؟
چند شود فلک سیه، از غم و دودِ آهِ من؟
(۵) چند بزارد این دلم؟ وای دلم، خرابْ دل
چند بنالد این لبم، پیشِ خیالِ شاهِ من؟
(۶) جانبِ بحر رو کز او موجِ صفا همیرسد
غرقه نگر، ز موجِ او، خانه و خانقاهِ من
(۷) آبِ حیات موج زد، دوش ز صحنِ خانهام
یوسفِ من فتاد دی، همچو قَمَر به چاهِ من
(۸) سیل رسید ناگهان، جمله بِبُرْد خرمنم
دود برآمد از دلم، دانه بسوخت و کاهِ من
(۹) خرمنِ من اگر بشد، غم نخورم، چه غم خورم؟
صد چو مرا بس است و بس، خرمنِ نورِ ماهِ من
(۱۰) در دلِ من درآمد او، بود خیالش آتشین
آتش رفت بر سرم، سوخته شد کلاهِ من
(۱۱) گفت که از سماعها، حُرْمَت و جاه کم شود
جاهْ تو را؛ که عشقِ او بختِ من است و جاهِ من
(۱۲) عقل نخواهم و خِرَد، دانشِ او مرا بس است
نورِ رُخَش، به نیم شب، غُّرّۀ صبحگاهِ من
(۱۳) لشکرِ غم حَشَر کند، غم نخورم ز لشکرش
زآنکه گرفت، طُلْبطُلْب، تا به فلک، سپاهِ من
(۱۴) از پیِ هر غزل، دلم توبه کند ز گفتوگو
راه زند دلِ مرا، داعیۀ اِلهِ من
واژهها
بیت ۲: خُنب: خُمِ شراب. ظرف بزرگ برای نگهداریِ شراب
بیت ۴: چند: چهقدر؟ تا کی؟ // وَحَل: گِل
بیت ۵: زاریدن: ناله و زاری کردن
بیت ۶: کز: که از // خانقاه: ظاهراً در اینجا خانقاه به معنای «سرا و منزل» آمده است.
بیت ۷: دوش: دیشب // یوسف: (استعاره) محبوب و یار // فتادن: افتادن // دی: دیشب // قَمَر: ماه // به چاهِ کسی افتادن: (کنایه) نصیب و قسمتِ او شدن
بیت ۸: خرمنِ کسی را بُردن: (کنایه) حاصلِ زحمات او را از بین بردن. دار و ندارِ او را نابود کردن // دود: (استعاره) آه // دانه و کاهِ کسی را سوختن: (کنایه) حاصلِ زحمات او را از بین بردن.
بیت ۹: شدن: از بین رفتن. نابود شدن // چو: مانندِ. مثلِ // را: برای // خرمنِ نور: هالۀ نور که پیرامون ماه یا خورشید قرار دارد
بیت ۱۰: درآمدن: وارد و داخل شدن
بیت ۱۱: سماع: رقص // حُرمت: احترام // جاه: شأن و مقام // را: از آنِ. مالِ
بیت ۱۲: به: در // غُرّه: آغاز و شروع
بیت ۱۳: حَشَر کردن: جمع شدن. گِرد آمدن // زآنکه: ازآنروکه. زیراکه // گرفتن: تسخیر و تصرّف کردن // طُلْبطُلْب: گروهگروه. دستهدسته
بیت ۱۴: از پیِ: پس از // راه زدن: غارت و تاراج کردن، یا گمراه کردن و از راه به در بُردن // داعیه: کشاننده و سوقدهنده
تعلیقات
بیت اول: حذف حرف اضافه: یکی از ویژگیهای سبکیِ مولانا، حذف کردنِ حرف اضافه است. در مصراع دوم، حرف اضافۀ «در»، پیش از «دو جهان» حذف شده است // ای دو جهان پناهِ من: ای کسی که در دو جهان پناهِ من هستی!
بیت دوم: سیر نشدنِ عاشق از معشوق: عاشق هیچگاه از بودن در کنار معشوقِ خود سیر نمیشود. وضعیتِ روحیِ عاشق در کنارِ معشوق، درست مانندِ وضعیت ماهی در درون آب است، همانگونه که ماهی هیچگاه از آب سیر نمیشود و بلکه بدون آب نمیتواند زندگی کند، عاشق هم با معشوق زنده است و از او سیر نمیشود: هر که جز ماهی ز آبش سیر شد * هرکه بی روزی است، روزش دیر شد (مثنوی، د ۱/ ۱۷)
بیت یازدهم: از این بیت معلوم میشود که کسی، مشفقانه یا بدخواهانه، به مولانا گفته است که سماع باعث میشود وقار و احترام تو از بین برود و مولانا پاسخ میدهد که من در بند جاه و مقام و شأن و شوکت نیستم. اینها همه ارزانیِ تو. عشق او مرا بس است.
بیت سیزدهم: یکی دیگر از ویژگیهای سبکیِ مولانا، «حذفِ حرف شرط» است. مولانا در بسیاری از موارد حرف شرط را حذف میکند، ولی بافت کلام نشان میدهد که جمله شرطی است. در این بیت همین اتفاق رخ داده است. درواقع جمله اینگونه است: اگر لشکرِ غم حَشَر کند … .
بیت چهاردهم: مولانا بیش از همۀ عارفان و حکیمان از آفاتِ «حرف زدن» سخن به میان آورده و ما را به خاموشی و سکوت فراخوانده است، با اینحال او خیلی زیاد حرف زده و شعر سروده است؟ همانگونه که میدانیم مولوی در مثنوی بیش از بیست و پنج هزار بیت و در دیوان شمس بیش از سی هزار بیت شعر گفته است و حقیقتاً حجمِ سخنانِ او بسیار زیاد است و خودِ او در بسیاری از غزلیات، از سخن و شعر توبه کرده و تصمیم گرفته است که دیگر سخن نگوید، امّا میبینیم که توبۀ او دیری نمیپاید و بلافاصله سخن گفتن را از سر میگیرد. از بررسیِ سخنانِ مولانا میتوان پاسخِ این پرسش را یافت؛ مولانا از سخن گفتنِ آگاهانه و عامدانه مینالد و توبه میکند؛ زیراکه در این نوع سخن گفتن همواره امکان خطا و اشتباه وجود دارد و نیز در سخن گفتنِ آگاهانه بین انسان و خدا نوعی حجاب وجود دارد؛ زیراکه سخن گفتن نشانۀ «بودن» است و کسی که سخن میگوید، درواقع دارد به شکلی ناخواسته اثبات میکند که «هست» و حال آنکه در این راه کمال آن است که ما «نباشیم» و فقط خدا باشد و بس؛ بنابراین مولانا از سخن گفتنِ آگاهانه توبه میکند، ولی وقتی که بیخودی و ناهشیاری بر او غلبه میکند و بین او و خدا فاصلهای نمیماند، آنگاه است که سخنِ محبوب از دهانِ او بیرون میآید. به نظرِ مولانا سخنِ حقیقی آن است که بر شخص چیره شود، او را دررُباید و از خود غایب کند و هیچگونه نشانهای از «منِ» او را باقی نگذارد. از چنین سخنی نه «میتوان» و نه «باید» توبه کرد. این نوع سخن گفتن، فعلِ طبیعیِ عارف است، درست مانند «بوی خوش دادن» که فعلِ طبیعی گُل است. در ادبیات فارسی هیچ کتابی، به اندازۀ دیوانِ شمس، محصولِ ناخودآگاهی و بیخودی نیست. در بسیاری از ابیاتِ این کتاب شریف، اثری از بقایای شخصیت مولانا نمیبینیم و مولانا در یک حالتِ مستی و ناهوشیاری سخن میگوید، درست مانند یک «نی» که صدای او همان سخنِ «نینواز» است؛ ازاینرو پُرگوییهای مولانا، نوعاً محصولِ زوالِ هوشیاریِ او هستند. در بیت آخرِ غزلِ مورد بحث نیز مولانا میگوید: من بارها از سخن گفتن و شعر سرودن توبه کردهام، ولی این تو هستی که من را به سوی شعر میکشانی.
سیر نمیشوم ز تو با صدای سرکار خانم آمنه روزبهانی
محمد قهرمانی عالی بسیار زیبا و مسلط، در پناه خدا باشند همیشه خانم روزبهانی
محمد قهرمانی بسیار زیبا و مسلط و بدون اشتباه، عالی
محمد قهرمانی من اولین بار صدای سرکار خانم روزبهانی رو چند سال پیش تو یه کانال شنیده بودم، به این واضحی و زیبایی نبود یعنی مشخص نبود، لذت بردم با تشکر محمد قهرمانی
محمد قهرمانی لطفا اگر ممکن هست فایلهای صوتی دیگری اگر وجود داره معرفی کنید ممنون میشم