حیلت رها کن عاشقا
(۱) حیلت رها کن، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو!
و اندر دلِ آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو!
(۲) هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن!
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو!
(۳) رو سینه را چون سینهها، هفت آب شو از کینهها
وآنگه شرابِ عشق را پیمانه شو، پیمانه شو!
(۴) باید که جمله جان شوی، تا لایقِ جانان شوی
گر سوی مستان میروی، مستانه شو، مستانه شو!
(۵) آن گوشوارِ شاهدان همصحبتِ عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دُردانه شو، دُردانه شو!
(۶) چون جانِ تو شد در هوا، ز افسانۀ شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو!
(۷) تو لیلۀُ القبری، برو تا لیلۀُ القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو!
(۸) اندیشهات جایی رود، وآنگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو!
(۹) قفلی بُوَد میل و هوا، بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو!
(۱۰) بنواخت نورِ مصطفی آن اُستُنِ حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو، حنّانه شو!
(۱۱) گوید سلیمان مر تو را: بشنو لسانُ الطّیر را
دامیّ و مرغ از تو رمد، رو لانه شو، رو لانه شو!
(۱۲) گر چهره بنماید صَنَم، پُر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صَنَم، رو شانه شو، رو شانه شو!
(۱۳) تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بیذق کم تکی؟
تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو!
(۱۴) شکرانه دادی عشق را از تُحفهها و مالها
هِل مال را، خود را بده، شکرانه شو، شکرانه شو!
(۱۵) یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی
یک مدّتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو!
(۱۶) ای ناطقه! بر بام و در تا کی روی؟ در خانه پَر!
نطقِ زبان را ترک کن، بی چانه شو، بی چانه شو!
(کلیات شمس، فروزانفر، غ ۲۱۳۱، هرمس، غ ۱۹۴۴ ؛ نسخۀ قونیه، غ ۱۲۲ ؛ شفیعی، غ ۷۷۹)
واژهها
بیت ۱: حیلت: چارهجویی و حیلهگری // درآ: (فعل امر از درآمدن): وارد شو
بیت ۳: هفت آب شُستن: (کنایه) به طور کامل و با نهایت دقت شُستن و تمیز کردن // را: (در مصراع دوم) برای
بیت ۴: جمله: سراسر. به طور کامل
بیت ۵: شاهد: زیبارو // همصحبت: همنشین // عارض: صورت و چهره // بایدت: تو را باید. برای تو لازم و بایسته است // دُردانه: مروارید بزرگ و گرانبها
بیت ۶: در هوا شدن: ظاهراً کنایه از «به آسمان رفتن و تعالی یافتن» است. مطمئن نیستم
بیت ۷: لیلۀُ القبر: شب اول که مُرده را در گور میگذارند و بسیار تاریک و هولناک است (کنایه) تیره و تار // لیلۀُ القدر: شبِ قدر که از نظر قرآن برابر با هزار ماه است و قرآن در آن شب نازل شده و شبی زیبا و مبارک است (کنایه) بسیار روشن و ارزشمند // قدر: شب قدر که ارواح در آن شب به زمین میآیند // مر … را: برای // کاشانۀ ارواح: (کنایه) محلِ فرودآمدنِ روحها. جایگاهِ ارواح
بیت ۸: پیشانه: مقدّم و پیشرو
بیت ۹: میل: تمایل به گناهان // هوا: هَوَس // مِفتاح: کلید // دندانه: فرورفتگیها و برآمدگیهای کلید که درون قفل میچرخند و آن را باز میکنند.
بیت ۱۰: نواختن: نوازش کردن // اُستُنِ حنّانه: ستونِ حنّانه. نگاه کنید به توضیحات // چوب: (استعاره) ستونِ حنّانه // حنّانه: ناله و زاریکننده
بیت ۱۱: مر … را: به // لسان الطّیر: زبانِ پرندگان. نگاه کنید به توضیحات // رمیدن: فرار کردن
بیت ۱۲: نمودن: نشان دادن // صَنَم: بُت (استعاره) محبوبِ زیبارو // زلف گشودن: باز کردنِ مو
بیت ۱۳: دوشاخه: (کنایه) دارای دو نوع حرکت // رُخ: از مهرههای شطرنج که میتواند به چپ و راست حرکت کند // بیذق: پیاده در بازی شطرنج که جز در حرکت اول، در بقیۀ حرکتها فقط یک خانه یک خانه پیش میرود // کمتک: کُند و ناتوان در حرکت کردن // فرزین: وزیر در بازی شطرنج که میتواند به همه طرف حرکت کند // کژ: کج. اُریب
بیت ۱۴: را: به // تُحفه: هدیه // هل: (فعل امر از هشتن یا هلیدن) رها کن. ترک کن
بیت ۱۵: ارکان: چهار عنصر // بُدی: بودی // جانانه: محبوب و معشوق. خدا
بیت ۱۶: ناطقه: زبان // بر بام و در رفتن: (کنایه) در پیرامون و حواشی حقیقت سخن گفتن // در خانه پریدن: (کنایه) مستقیماً دربارۀ حقیقت سخن گفتن، یا به حقیقت رسیدن // نُطق: حرف زدن. سخن گفتن // بیچانه: (کنایه) بدون زبان. خاموش
توضیحات
* این غزل در وزن «مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن» و در بحر «رجزِ مثمّن سالم» سروده شده است. طبق شمارش فهرستِ نسخۀ قونیه، به کوشش دکتر توفیق سبحانی، مولانا ۱۶۳ غزل در این وزن و بحر سروده است؛ بنابراین میتوان گفت که این وزن یکی از پرکاربردترین وزنها در دیوان شمس است. آن دسته از غزلهای مولانا که دارای این وزن هستند، در آغاز نسخۀ قونیه قرار گرفتهاند.
بیت اول: چارهاندیشی و حیلهگری که یکی نشانۀ فضلفروشی و دیگری علامتِ زرنگی است، سالک را از دستیابی به حقیقت دور میکنند. در برابر خداوند مهربان باید «سادۀ سادۀ ساده» بود و دست از هرگونه دانایی و فریبکاری برداشت. خداوند همانقدر که خود را از دسترس افرادِ زیرک و زرنگ دور نگه میدارد، خود را به سادگی بر افرادِ سادهدلِ صافیضمیر آشکار میکند. این یکی از اصلیترین سخنان شمس تبریزی به مولانا بود که گفت که «تو زیرککی» و مولانا هم فرمود: «گول شدم هول شدم»؛ یعنی همۀ داناییها و چارهجوییهای خود را دور ریختم و به دامنِ لطف و مهر تو درآویختم.
بیت پنجم: یکی از ویزگیهای سبکیِ مولانا، حذف حرف شرط است. او در بسیاری از موارد «اگر» و کلماتِ مترادف آن را حذف میکند و باید از سیاقِ کلام، ساختارِ شرطیِ جمله را دریافت. در مصراعِ دومِ این بیت، همین اتفاق رخ داده است و بازنویسی جمله به شکلِ امروزی چنین است: اگر آن گوش و عارض را میخواهی، دردانه شو.
بیت هفتم: در مصراع دوم، مولانا به آیۀ ۴، از سورۀ قدر اشاره دارد که طبق آن «فرشتگان و روح» در شب قدر به زمین فرودمیآیند. مولانا در برابر «روح» کلمۀ «ارواح» را گذشته است و از اینجا معلوم میشود که او «الروح» را به معنی «همۀ ارواح» یا جنسِ ارواح میدانسته است، نه یک روحِ خاص، مثل جبرئیل.
بیت هشتم: مولانا در این بیت از ما میخواهد که مانند «قضا» پیشانه بشویم. وجه شبه در این تشبیه «مقدّم و پیشرو» بودن است؛ یعنی همانطور که قضای الهی بر همه چیز پیشی گرفته است، تو هم بر اندیشه پیشی بگیر!
ــ انسان ممکن است خود را با اندیشههایش یگانه بداند و یا اینکه اسیرِ اندیشههای خود شود. به نظر مولانا این کار درست نیست و باید بکوشیم خود را از سیطرۀ اندیشهها رهایی ببخشیم و بر آنها احاطه داشته باشیم.
بیت دهم: ستون حنّانه قطعه چوبی بود که پیامبر بزرگوار اسلام هنگام سخن گفتن به آن تکیه میکرد. پس از آنکه به سببِ افزایش یافتنِ جمعیت مسلمانان، منبری برای پیامبر ساختند، آن قطعه چوب از فراق پیامبر ناله کشید و زاری کرد و پیامبر آن را در زمین دفن کرد، تا بعداً به درختی بهشتی تبدیل شود و در کنار پیامبر اسلام باشد. مولانا به این داستان اعتقاد تمام دارد و نکاتِ عرفانیِ لطیفی را از آن استنباط کرده است.
بیت یازدهم: تعبیر «منطق الطّیر» در قرآن کریم، سورۀ نمل، آیۀ ۱۶ آمده است. مولانا به جای این تعبیر، ظاهراً به ضرورت وزن، از تعبیر «لسان الطّیر» به معنی «زبان پرندگان» استفاده کرده است. در این سوره از زبان حضرت سلیمان میخوانیم که «زبان پرندگان را به ما آموختهاند». به نظر مولانا این فضیلت تنها از آنِ حضرت سلیمان نیست و هرکسی میتواند فراخورِ استعداد و کوششِ خود، از این فضیلت بزرگ بهرهمند شود.
ــ دامی: تو دام هستی. منظور مولانا این است که اگر میخواهی زبان پرندگان را بدانی، باید «لانه» باشی نه «دام»؛ زیراکه اگر لانه باشی، پرندگان به تو اعتماد میکنند و به تو پناه میآورند.
بیت چهاردهم: بخشندگی یکی از بزرگترین فضیلتهای اخلاقی است و البته همه گمان میکنند که بخشندگی آن است که در راهِ محبوب، «مالِ» خود را به دیگران بدهیم. به نظر مولانا عالیترین سخاوت آن است که «خود» را به محبوب هدیه کنیم. کسی که از خود بگذرد، به محبوب میرسد.
بیت پانزدهم: مولانا در این بیت، سیرِ انسان از مرحلۀ جمادی تا مرتبۀ انسانی را توصیف میکند و در پایان از ما میخواهد که در این مرتبه هم متوقف نشویم و در پیِ آن باشیم که با حضرتِ محبوب یگانه شویم و «او» شویم.
بیت شانزدهم: برای دستیابی به حقیقت باید خاموش شد؛ زیراکه زبان تنها دربارۀ حواشیِ حقیقت سخن میگوید.
حیلت رها کن عاشقا با صدای استاد دولتمند خالُف، دکتر عبدالکریم سروش، استاد محمدرضا شجریان
حیلت رها کن عاشقا با صدای دکتر عبدالکریم سروش
حیلت رها کن عاشقا با صدای شادروان احمد شاملو
قطعه: افسانه
خواننده: محمد اصفهانی
آهنگساز: کامبیز روشن روان
کلام: مولانا
ملودی: بر گرفته از مقام تاجیکی
سال انتشار: ۱۳۸۱
گلهای تازه برنامه شماره : ۱۸۱ (حیلت رها کن)
خواننده : شهیدی
آواز : نشانی هاست در چشمش نشانش کن نشانش کن (مولانا)
تصنیف : حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو
حیلت رها کن عاشقا با صدای استاد محمدرضا شجریان
حیلت رها کن عاشقا با صدای استاد دولتمند خالُف، دکتر عبدالکریم سروش، استاد محمدرضا شجریان
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو، عبدالوهاب شهیدی
و گروه پایور، سهگاه
زهرا خیلی زیبا اشعارو درک کردید و به اشتراک گذاشتید سپاس فراوان