گزیدهای از نیایشهای ابوالحسن خرقانی، (در تذکره الاولیای عطار)
بارخدایا! از آن خلعت که به بایزید دادهای، من را نیز بویی ده! (ص ۶۶۱)
ای بارخدای! خواهی تا آنچه از مهربانیِ تو میدانم و از بزرگواریِ تو میبینم، با خلق تو بگویم، تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟ (ص ۶۷۲)
الهی! اگر میخواهی چیزی به من بدهی، چیزی بده که از زمانِ آدم تا به قیامت، لبِ هیچکس به آن نرسیده باشد؛ چراکه من نمیتوانم بازماندۀ هیچکس را بخورم. (ص ۶۷۴)
الهی! چه بودی اگر دوزخ و بهشت نبودی، تا پدید آمدی که خداپرست کیست؟ (ص ۶۸۲)
خدایا! چون به جان نگرم، جانم درد کند و چون به دل نگرم، دلم درد کند و چون به فعل نگرم، قیامتم درد کند و چون به وقت نگرم، «تو» ام درد کند. (ص ۶۸۷)
الهی! نعمتِ تو فانی است و نعمتِ من باقی؛ چراکه نعمتِ تو منم و نعمتِ من تویی. (ص ۶۸۷)
الهی! هرچه تو با من گویی، من با خلقِ تو گویم و هرچه تو به من دهی، من خلقِ تو را دهم. (ص ۶۸۷)
الهی! مرا در مقامی مدار که گویم: «خلق و حق»، یا گویم: «من و تو». مرا در مقامی دار که من در میان نباشم و همه تو باشی. (ص ۶۸۸)
الهی! اگر خلق را بیازارم، همینکه مرا بینند، از من رو برمیگردانند و چندان که تو را میآزارم، تو همچنان با منی. (ص ۶۸۸)
الهی! در همه حال، بندۀ تو و بندۀ رسولِ تو هستم و خادمِ خَلْقِ تو. (ص ۶۸۸)
الهی! چون مرا یاد کنی، جانِ من فدای تو باد و چون دلِ من تو را یاد کند، نَفْسِ من فدای دلِ من باد! (ص ۶۸۹)
الهی! اگر اندامم درد کند، تو آن را شفا میدهی، اما اگر «تو»ام درد کند، چه کسی آن را شفا میدهد؟ (ص ۶۸۹)
الهی! تو مرا برای خویش آفریدی و از مادر برای تو زادم، مرا شکارِ هیچ آفریده مکن! (ص ۶۸۹)
الهی! اگر تن و دل ما از نور هم بود، باز شایستۀ تو نبود، تا چه رسد به تن و دلی چنین آشفته! اینها کجا درخورِ تو هستند؟ (ص ۶۸۹)
خداوندا! من در دنیا چندان که خواهم از تو لاف میزنم. فردا هرچه خواهی، با من بکن! (ص ۶۸۹)
الهی! به بهشت امید مده و به دوزخ بیم مکن؛ که از این هر دو سرای تنها تو از آنِ منی. (ص ۷۰۵)
مردمان دعا کنند و گویند: «خداوندا! در سه جا به فریادِ ما برس: یکی در وقتِ جان کندن، دوم در گور و سوم در قیامت» و من میگویم: «الهی! در همه وقتی به فریادِ من برس»! (ص ۷۱۴)
الهی! مرا آنچنان که هستم، به من بنمای! (ص ۷۱۴)
Tutte سلام بر پیر خرقان .