بوی بهار میرسد
(۱) آب زنید راه را، هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد
(۲) راه دهید یار را، آن مَهِ دهچهار را
کز رخِ نوربخشِ او، نور نثار میرسد
(۳) چاک شده است آسمان، غُلغُلهای است در جهان
عنبر و مشک میدمد، سَنْجَقِ یار میرسد
(۴) رونقِ باغ میرسد، چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود، مه به کنار میرسد
(۵) تیر روانه میرود، سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس؟ شه ز شکار میرسد
(۶) باغ سلام میکند، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود، غُنچه سوار میرسد
(۷) خلوتیانِ آسمان تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد، عقل خُمار میرسد
(۸) چون برسی به کوی ما، خامشی است خوی ما
زآنکه ز گفتوگوی ما گَرد و غبار میرسد
(کلیات شمس، فروزانفر، غ ۵۴۹، هرمس، غ ۵۶۲، قونیه، غ ۲۵۳۱، شفیعی، غ ۱۸۸٫)
* اگرچه هر فصلی زیباییها و جاذبههای ویژۀ خود را دارد، هرکسی، با توجه به حال و هوای خود، یکی از فصلها را بر دیگر فصول ترجیح میدهد. بعضی از افراد، پاییز را پادشاهِ فصلها میدانند و برخی دیگر بهار را. بی هیچ تردیدی مولانا فصل بهار را بر همۀ فصلها ترجیح میدهد. از طریق یک آمارگیریِ بسیار ساده، میتوان این ادعا را اثبات کرد: واژۀ «بهار» بیش از سیصد و هفتاد بار، واژههای «پاییز و خزان» حدود نود و پنج بار، واژههای «زمستان و دی» حدود هشتاد بار و واژۀ «تابستان» هشت بار در غزلیات مولانا به کار رفتهاند. مولانا در غالبِ اوقات، پاییز را در تقابل با بهار آورده و همانقدر که بهار را ستوده، به نکوهشِ پاییز پرداخته است؛ برای نمونه برخی از صفاتی که مولانا برای پاییز آورده است، عبارتند از: «غارتگر، افسرده، زشتخو، راهزن، جفاکار، بیزنهار، دغلکار، ظالم، وحشی (همچو دد)، سنگدل، خشککنندۀ باغ و نظایر آنها» و پارهای از صفاتی که مولانا برای زمستان آورده است، عبارتند از: «روتُرُش، عیشکُش، یغماگر، جفاکار، نامحرم، ویرانکنندۀ باغ، سرد، خشک، بدبخت و امثالِ آنها». با توجه به این صفتها معلوم میشود که مولانا علاقهای به پاییز و زمستان ندارد و به همین سبب است که برای بیانِ «اندوهناکی، کسالت و ملالت، ظلم و ستم، فراق» و مسائلی از این دست از پاییز و زمستان و دیگر عناصرِ مربوط به آنها بهره میگیرد. در برابرِ صفاتِ منفی و ناپسندی که مولانا برای پاییز و زمستان آورده است، همه جا بهار را با صفات زیبا و پسندیده آورده است و آن را نماد «زیبایی و شادمانی و دادگری و رُشد» قرار داده است؛ بنابراین، با اطمینان میتوان مولانا را «شاعرِ بهار» نامید. بهار، با عناصرِ بسیار غنی و سرشارش، مجموعهای از امکاناتِ را، برای تصویرسازی و مضمونآفرینی، در اختیار مولانا قرار میدهد و او برای بیانِ تجربههای عرفانی و درونیِ خود، به زیباترین شکلی از این امکاناتِ بهاری بهره میگیرد.
واژهها
بیت ۱: آب زدن: آبپاشی کردن // هین: هان. بدانید و آگاه باشید // نگار: محبوب // را: به
بیت ۲: راه دادن: باز کردنِ راه // دهچهار: چهارده // مَهِ دهچهار: ماهِ کامل. بدر (استعاره) محبوبِ زیبا و نورانی // نثار: گُل یا گوهر که بر سرِ عروس و داماد یا پادشاه میافشانند
بیت ۳: سَنْجَق: عَلَم. پرچم
بیت ۴: به کناره رفتن: (کنایه) کنار رفتن. از مرکزِ توجه دور شدن
بیت ۵: روانه رفتن: روانه شدن. شلیک شدن // چه: چرا
بیت ۶: قیام کردن: ایستادن
بیت ۷: خلوتی: خلوتنشین. پارسا // خلوتیانِ آسمان: فرشتگان، یا اولیای خدا
بیت ۸: خامُشی: خاموشی // خو: شیوه و روش، یا خوی و خصلت // زآنکه: برایآنکه. به سببِ آنکه
بوی بهار می رسد با صدای دکتر سروش
بوی بهار می رسد با صدای شهرام ناظری