پیامهای عارفانه از جنيد بغدادي
ــ شكر آن است كه با نعمتی كه خدا به تو داده است، در وی عاصی نشوی و نعمت او را سرمايۀ معصيت نسازی. (ص ۴۱۸)
ــ ده سال بر درِ دل نشستم و به پاسبانی، دل را نگه داشتم و تا ده سال، دلِ من مرا نگه میداشت. اكنون بيست سال است كه نه من از دل خبر دارم و نه دل از من خبر دارد. (ص ۴۲۱)
ــ خدا سی سال، به زبان جنيد، سخن گفت با خَلْق و جنيد در ميان نه و خَلْق را خبر نه. (ص ۴۲۱)
ــ اين سينۀ تو حَرَمِ خاصِ خداست. تا توانی هيچ نامحرم را در حَرَمِ خاص راه مده! (ص ۴۳۶)
ــ خنک كسی كه در همۀ عمر، يک ساعت او را حضور بوده است. (صص ۳۷-۴۳۶)
ــ مردانی بودند كه به يقين، بر آب میرفتند و آن مردان كه از تشنگی میمردند، يقينِ ايشان فاضلتر بود. (ص ۴۳۸)
ــ به رعايتِ حقوق نتوان رسيد، مگر به حراستِ قلوب. (ص ۴۳۸)
ــ اگر جملۀ دنيا يک كس را بُوَد، زيانش ندارد و اگر سِرّش شَرَهِ يک خرما كند، زيانش دارد. (ص ۴۳۸)
ــ هر چشمی كه به عبرتِ حق تعالی مشغول نَبُوَد، نابينا بِه، و هر زبانی كه به ذكرِ او مُستغرق نيست، گنگ بِه، و هر گوش كه به حق شنيدن مترصّد نيست، كر بِه، و هر تنی كه به خدمتِ خدای عزّ و جل در كار نَبُود، مُرده بِه. (ص ۴۳۹)
ــ زمين درخشان است از عبادتكنندگان، چنانكه آسمان درخشان است به ستارگان. (ص ۴۳۹)
ــ بلا چراغِ عارفان است و بيداركنندۀ مُريدان و هلاككنندۀ غافلان. (ص ۴۴۰)
ــ خدای هرگز صاحبِ همّت را عقوبت نكند، اگرچه معصيت رود بر وی. (ص ۴۴۰)
ــ صوفی چون زمين بُوَد كه همه پليدی در وي افكنند و همه نيكويی از وی بيرون آرند. (صص ۴۱-۴۴۰)
ــ «علم» آن است كه قدرِ خويش بدانی. (ص ۴۴۲)
ــ محبت درست نشود، مگر در ميان دو تن كه يك ديگری را گويد: «ای من»! (ص ۴۴۳)
ــ هيچ چيز بر اوليا سختتر از نگاهداشتِ انفاس در اوقات نيست. (ص ۴۴۴)
ــ حقيقتِ صدق آن است كه راست گويی در مهمترين كاری كه از او نجات نيابی مگر به دروغ. (ص ۴۴۴)
ــ صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و منافق چهل سال بر يک حالت بماند. (ص ۴۴۴)
ــ صحبت با فاسقانِ نيكوخوی دوستتر دارم از آنكه با زاهدانِ بدخوی. (ص ۴۴۵)
ــ حقيقتِ ذكر فانی شدنِ ذاكر است در مذكور و فانی شدنِ ذكر در مشاهدة مذكور. (ص ۴۴۵)
منبع: تذکره الاولیاء، از عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی. انتشارات زوار. ۱۳۷۰