شرح داستان «جوحی و قاضی»
جوحی، مانند ملا نصرالدین و بهلول، از شخصیتهایی است که به لطیفهپردازی و نکتهسنجی معروف است. او نیز با رفتارها و گفتارهای طنزآلودش، هم دیگران را میخنداند و هم آنها را به تأمل و بازنگری در امور زندگی برمیانگیزد. مولانا چندین داستان زیبا از لطیفههای جوحی را در مثنوی معنوی نقل کرده است. مهمترین داستان جوحی در مثنوی، داستانی است که در دفتر ششم، از بیت ۴۴۴۱ تا بیت ۴۵۶۶ آمده است. طبق این داستان، جوحی همسری زیبا دارد که با توصیۀ جوحی و با استفاده از زیبایی خود، مردان را به دام میافکند و از آنها پولهای کلان میستاند. در این داستان، میبینیم که جوحی و همسرش قاضی شهر را میفریبند، او را در «صندوقی» گرفتار میکنند و پول فراوانی را از او میگیرند.
مولانا از این داستان طنزآلود نکتههای بسیار مهمی را استنباط کرده است، اما مهمترین نکتهای که او از طریق این داستان با ما در میان میگذارد، بحث «آزادی معنوی» است. مولانا به مناسبت گرفتار شدن قاضی در درون «صندوق»، به این نکته اشاره میکند که هر کدام از ما انسانها نیز گرفتار صندوقهای گوناگونی هستیم؛ برخی از انسانها در صندوق خشم، بعضی در صندوق کینه، دستهای در صندوق حرص، جمعی در صندوق خودخواهی و گروهی در صندوق صورتپرستی گرفتارند. طنز ماجرا در اینجاست که عموم انسانها از اسارت نکبتبار خود خبر ندارند و بلکه آزادی را انکار میکنند؛ چراکه از آغاز تولد اسیر بودهاند و هیچ تصوری از آزادی ندارند. کسانی مانند مولانا که به ژرفای این اسارت وحشتانگیز پی بردهاند، بیتابانه، از سویدای جان، فریاد برمیآورند: «ای خدا! بگمار قومی روحمند // تا ز صندوق بدنمان واخرند».
من بخش اصلی این داستان را، شامل ۹۷ بیت، در یک جلسه، در سال ۱۳۹۰، در مؤسسۀ فرهنگی سروش مولانا خوانده و به اختصار شرح کردهام. از سرکار خانم مریم موسوی و همکاران ارجمندشان در مؤسسۀ سروش مولانا و نیز از اعضای کلاس سپاسگزارم که با حضور گرم خود، فرصتی برای خوانش این داستان زیبای مثنوی فراهم آوردند.
مسائلی که در این داستان قابل بررسی هستند، عبارتند از: آزادی معنوی، تفسیر حدیث غدیر، نعلهای وارونه، فرهنگ عامه، تفاوت عشق و وابستگی، رابطۀ عیبپوشی انسان و ستاریتِ خداوند، قاعدۀ طلایی اخلاق.
آیت قدیری بسیار عالی بود از بیان زیبای دکتر شهبازی هم لذت بردم.به امید شنیدن داستانهای دیگری از مولانا