دل من رای تو دارد
(۱) دلِ من رای تو دارد، سرِ سودای تو دارد
رُخِ فرسودۀ زردم غمِ صَفرای تو دارد
(۲) سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهَرِ دیده نثارِ کفِ دریای تو دارد
(۳) ز تو هر هدیه که بُردم، به خیالِ تو سپردم
که خیالِ شَکَرینت فَر و سیمای تو دارد
(۴) غلطم، گرچه خیالت به خیالات نمانَد
همه خوبیّ و مَلاحت ز عطاهای تو دارد
(۵) گلِ صدبرگ به پیشِ تو فروریخت، ز خجلت
که گمان بُرد که او هم رُخِ رَعنای تو دارد
(۶) سرِ خود پیش فکنده، چو گنهکارِ تو، عَرْعَر
که خطا کرد و گمان بُرد که بالای تو دارد
(۷) جگر و جانِ عزیزان، چو رُخِ زُهره فروزان
همه، چون ماه، گُدازان که تمنّای تو دارد
(۸) دلِ من تابۀ حلوا، ز برِ آتشِ سودا
اگر از شعله بسوزد، نه که حلوای تو دارد؟
(۹) هِلِه، چون دوست بدستی همه جا جای نشستی
خنک آن بیخبری کاو خبر از جای تو دارد
(۱۰) اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی که تماشای تو دارد!
(۱۱) به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم؟ آهوی جانم سرِ صحرای تو دارد
(۱۲) خَمُش! ای عاشقِ مجنون! بمگو شعر و بخور خون!
که جهان، ذرّه به ذرّه، غمِ غوغای تو دارد
(۱۳) سوی تبریز شو، ای دل! برِ شمسُ الْحقِ مُفْضِل!
چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد
(کلّیّات شمس، استاد فروزانفر: غزل ۷۵۹؛ هرمس: غزل ۵۲۶؛ قونیه: غزل ۲۹۲۶؛ دکتر شفیعی: غزل ۲۷۶).
واژهها
بیت ۱: رای: عزم و اراده. میل و خواست // سرِ چیزی داشتن: به آن توجه و اعتنا داشتن. قصد و عزمِ آن را داشتن // صَفرا: یکی از اخلاط چهارگانه، در نظر قدما، که غلبۀ آن در بدن باعث زردیِ چهره میشد (کنایه) عشق که باعثِ زردروییِ عاشق میشود
بیت ۲: گُهَرِ دیده: (کنایه) اشک
بیت ۳: سیما: هیأت و شکل و قیافه
بیت ۴: غلط بودن: اشتباه کردن. خطا کردن
بیت ۵: رَعنا: زیبا و دلنشین
بیت ۶: عَرْعَر: درختی که قامت بلند و رسا را به آن مانند میکنند. سروِ کوهی // بالا: قامت. قد
بیت ۷: گُدازان: در حال کاسته شدن. در حالِ ذوب شدن
بیت ۱۲: بمگو: مگو. سخن مگو
بیت ۱۳: بَرِ: نزدِ. پیشِ // مُفْضِل: نیکوکار. بخشنده
توضیحات
بیت اول: در پزشکی قدیم، بر این باور بودند که بدنِ انسان از چهار خلط «دَم، بلغم، سودا و صفرا» درست شده است و بر اساس این چهار خلط، مزاجهای انسانها را به مزاجهای دَمَوی، بلغمی، سوداوی و صفراوی تقسیم میکردند و دربارۀ ویژگیهای هرکدام از اینها بحثهای مفصّلی را مطرح میکردند. مولوی نیز به این بحث علاقۀ فراوانی داشته و در آثار خود سخنان زیادی راجع به اخلاط چهارگانه گفته است. از میانِ این چهار خلط، مولوی بیشتر به «سودا و صفرا» اشاره کرده است. صفرا خلطى گرم و خشک است و آن را کیسه صفرا جذب مىکند. صفرا فایدهها و کاربردهای زیادی در بدن دارد؛ مثلاً در هَضْمِ غذا و دَفْعِ بلغم از روده نقش مهمی دارد. پزشکان قدیم علّتِ خشم و حسادت را غلبه صفرا مىدانستند. مولوی بیش از همه از «رنگِ صفرا» که زرد است، سخن گفته است. عاشقان نیز به خاطرِ دردها و بیخوابیها و رنجهایی که تحمّل میکنند، زردرو میشوند.
بیتهای دوم تا چهارم: ارزشِ هر خیالی دقیقاً به ارزشِ واقعیتی که آن خیال از آن مایه میگیرد، بستگی دارد؛ بنابراین خیالِ شیطان، مانندِ خودِ شیطان زشت و ناپسند است و خیالِ خدا همچون خودِ خدا نیکو و ارجمند است.
بیتهای پنجم و ششم: در یک تشبیهِ هنری، معمولاً باید وجهِ شبه در مشبّهٌبه آشکارتر و بیشتر و قویتر باشد تا در مشبّه؛ مثلاً اگر کسی را از نظرِ شجاعت به «گربه» تشبیه کنیم، تشبیهِ زیبایی نساختهایم. هرچه وجهِ شبه در مشبّهٌبه قویتر و شدیدتر باشد، عیارِ هنری تشبیه بالاتر است، امّا شاعرانِ بزرگ، با برتری دادنِ مشبّه بر مشبّهٌبه تشبیههای زیبایی ساختهاند که در علم بلاغت، به آنها «تشبیه تفضیل» میگویند. مولانا نیز در دیوان شمس به گستردگی از تشبیه تفضیل استفاده کرده است؛ برای نمونه در بیت پنجم، میگوید: گلِ صد برگ گمان کرد که مثلِ رُخِ تو زیباست و وقتی متوجهِ گمانِ خطای خود شد، بر اثرِ شرم پرپر شد و فروریخت و در بیت ششم میگوید که عرعر به خطا گمان بُرد که مانند قامتِ تو بلندبالاست و اکنون از شرم، سر به زیر افکنده است.
بیت هفتم: زُهره، یا ناهید سیّارهای درخشان و زیباست که در ستارهشناسیِ قدیم، آن را ربّالنّوعِ رقص، موسیقی، شادی و شراب میدانستند و آن را مطربِ فلک میخواندند و بر این باور بودند که اگر زهره در طالع کسی باشد، او میلِ فراوانی به عشق، شادی و هنر خواهد داشت (التَّفهیم، از ابوریحان بیرونی، صص ۳۶۷–۳۹۲).
دربارۀ این سیّاره افسانههای جالبی هم درست کردهاند؛ مانند اینکه زُهره در آغاز زنی زیبا بود که توانست هاروت و ماروت را بفریبد، اسم اعظم را از آنها بیاموزد و به این وسیله به آسمان برود. خدا او را به خاطرِ این کارهای زشت، مسخ کرد و به شکلِ سیّارهای درآورد (مثنوی، د ۱/ ۵۷۳-۵۷۱ و شرح مثنوی شریف، ج ۱، ص ۲۳۴). مولانا در دیوان شمس، از چشماندازهای گوناگون به زهره نگاه کرده و حدود صد و چهل بار از این کلمه استفاده کرده است. در میان همۀ معانی و مفاهیمی که پیرامون زهره وجود دارد، مولانا بیشتر به «زیبایی، خُنیاگری، ساقیگری و شادی» آن توجه کرده است. گفتنی است که مولانا در غزلیات خود هفت بار هم از کلمۀ «ناهید» بهره گرفته است.
بیت هشتم: شادیِ مولانا: در تجربۀ عاشقانۀ مولانا، عشق امری شیرین و «خوشمزه» است و دشواریها و رنجهای آن نیز همه شیرین و دلنشین هستند. مولانا در غزلیاتِ خود بیش از هفتصد بار از کلمۀ «شَکَر» و بیش از صد و سی مورد از کلمۀ «حلوا» سخن گفته است. تحلیل ابیاتِ مربوط به «شکر و حلوا»، در دیوانِ شمس، خود مقالهای بلند و خواندنی را فراهم میآورد که اکنون مجالِ پرداختن به آن نیست. در اینجا به همین نکته بسنده میکنیم که عشق و زندگی برای مولانا بسیار شیرین و دلنشین است و در تجربۀ او کمتر خبری از ملال و اندوه به چشم می خورد.
بیت نهم: مصراع اول این بیت را نفهمیدم و نمیدانم چگونه باید آن را خواند. از دوستان فاضل چشم یاری دارم.
بیتهای دهم و یازدهم: یکی از مهمترین ابزارهای تصویرسازی و خیالبندی در آثارِ مولانا، «خانه و عناصر آن» است. منظور از عناصرِ خانه، اجزا و لوازمِ یک بنا، مثلِ «روزن، دیوار، سقف، در، بام، حجره، نشستنِ کبوتر بر بامِ خانه، آمدنِ شخصی زیبارو به بامِ خانه، تابیدنِ خورشید از روزنِ خانه، بیرون رفتنِ ذرّهها از روزنِ خانه به سوی خورشید» و مانند آنهاست. جمعآوری و تحلیلِ اشعاری که مولانا بر اساسِ عناصرِ خانه ساخته است، مقالۀ مفصّلی را پدید میآورد. در خیالبندیِ مولانا، «روزنِ خانه» نمادِ «راهی است که از طریقِ آن میتوان از درونِ فضای تنگ و تاریکِ عالمِ مادّه به سوی عالمِ غیب پر کشید» و «از راهِ بام به خانه رفتن» نمادِ «بهره گرفتن از هر وسیلۀ ممکن برای رساندنِ خود به کوی محبوب» است.
دل من رای تو دارد با صدای دکتر عبدالکریم سروش
دل من رای تو دارد
با صدای شهرام ناظری
نام آلبوم: گل صد برگ
آهنگساز: جلال ذوالفنون
در مایۀ بیات ترک (بیات زند)
این آلبوم به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا، در سال ۱۳۶۰ فراهم آمده است.
علیرضا بسیار عالی، ممنون از تلاش شما