مولانا
اندیشه
(1) حالت من خواب را مانَد گهى
خواب پندارد مر آن را گمرهى
چشم من خفته، دلم بيدار دان!
شكلِ بيكارِ مرا بركار دان!
(3) گفت پيغمبر كه عَيْنَاىَ تَنَام
لايَنَامُ قَلْبِ عَنْ رَبِّ الْأَنام
چشم تو بيدار و دل خفته به خواب
چشم من خفته، دلم در فتح باب
(5) مر دلم را پنج حسِّ ديگر...
۱ آذر ۱۴۰۳