داریوش اقبالی

من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو! پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو! سخنِ رنج مگو! جز سخن گنج مگو! ور از این بی‌خبری، رنج مبر، هیچ مگو! دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: «آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو»!
- مشاهده مطلب
۱۶ آبان ۱۴۰۳