جستجو برای:
صفحه نخست
یادداشت های کوتاه
برگزیدههای متون ادبی و عرفانی
سخنرانی ها
ادبی عرفانی
ادبی روانشناختی
شرح مثنوی
ادبی جامعهشناختی
شخصیتهای ادبی و عرفانی
ادبی اخلاقی
روابط انسانی
بازخوانی کتاب
ادبی ـ فلسفی / منطقی
ادبی دینی
مطالعه و کتابخوانی
سخن آشنا
مصطفی ملکیان
آرش نراقی
عبدالکریم سروش
حمید انتظام
سروش دبّاغ
اکهارت تله
علامه طباطبایی
دکتر مجتهد شبستری
شرح ها
شرح غزلیات شمس
شرح مثنوی معنوی
شرح غزلیات حافظ
درباره نویسنده
جستجو برای:
رضا پیر بادیان
شرح غزل ۲۲۱۹ غزلیات شمس
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو! پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو! سخنِ رنج مگو! جز سخن گنج مگو! ور از این بیخبری، رنج مبر، هیچ مگو! دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: «آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو»!
- مشاهده مطلب
۱۷ آذر ۱۴۰۳