فیه ما فیه

پیش او دو «اَنَا» نمی‌گنجد؛ تو اَنَا می‌گویی و او اَنَا. یا تو بمیر پیش او، یا او پیش تو بمیرد، تا دوی نمانَد. اما آنکه او بمیرد، امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن؛ که وَ هُوَ الْحَیُّ الَّذِيْ لایَمُوْتُ. او را آن لطف هست که اگر ممکن بودی،...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن الّا به دیدارِ دوست که لقاء الخلیل شفاء العلیل (دیدار دوست شفای بیمار است) (فیه ما فیه، ص 223)
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا یادآوری در سرشت آدمی همۀ علم‌ها، در اصل، سرشته‌اند که روح او مُغیّبات را بنماید چنانکه آبِ صافی آنچه در تحتِ اوست، از سنگ و سفال و غیره و آنچه بالای آن است، همه بنماید عکس آن. در گوهر آب این نهاد است، بی علاجی و تعلیمی، لیک چون آن...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا درد درد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار، بی درد، او را میّسر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی،...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا ریشۀ غم و شادی اگر آدمیی را شادیی در دل آید، جزای آن است که کسی را شاد کرده است و اگر غمگین می‌شود، کسی را غمگین کرده است. (فیه ما فیه، ص 66)
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا احوالِ رئیسانِ عالَم عارفی گفت: رفتم در گلخنی تادلم بگشاید. دیدم رئیس گلخن را شاگردی بود، میان بسته بود، کار می‌کرد و اوش می‌گفت که این بکن و آن بکن! او چست کار می‌کرد. گلخن‌تاب را خوش آمد از چستیِ او در فرمان‌برداری؛ گفت: «آری، همچنین چست باش! اگر تو پیوسته...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا فرافکنی اگر در برادر خود عیب می‌بینی، آن عیب در توست که در او می‌بینی. او همچون آیینه است. نقش خود را در او می‌بینی. آن عیب را از خود جدا کن؛ زیرا آنچه از او می‌رنجی، از خود می‌رنجی. گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورَد. خود...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

فرافکنی و توجیه ما انسان‌ها معمولاً عیب‌های خود را نمی‌بینیم و بلکه عیب‌های خود را به نیکی توجیه می‌کنیم و آنها را از زمرۀ فضائل اخلاقی به شمار می‌آوریم؛ برای نمونه، ما هیچگاه از خشم خودمان ناراحت نمی‌شویم و بلکه نامِ آن را «شجاعت» و «مردانگی» می‌گذاریم، ولی خشمِ دیگران...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا پیش او دو «اَنَا» نمی‌گنجد؛ تو اَنَا می‌گویی و او اَنَا. یا تو بمیر پیش او، یا او پیش تو بمیرد، تا دوی نمانَد. اما آنکه او بمیرد، امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن؛ که وَ هُوَ الْحَیُّ الَّذِيْ لایَمُوْتُ. او را آن لطف هست که اگر...
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴

مولانا چراغی افروخته چراغی ناافروخته را بوسه داد و رفت آن در حقِ او بس است و او به مقصود رسید. (فیه ما فیه، ص 227)
- مشاهده مطلب
۲۷ آبان ۱۴۰۴