(۱) در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
(۲) روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب؟
(۳) جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
(۴) تا نیابم آنچه در مغزِ من است
یک زمانی سر نخارم روز و شب
(۵) تا که عشقت مُطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب
(۶) میزنی تو زخمه و برمیرود
تا به گردون، زیر و زارم روز و شب
(۷) ساقیی کردی بَشَر را چِل صَبوح
زآن خمیر اندر خُمارم روز و شب
(۸) ای مهارِ عاشقان در دست تو!
در میانِ این قطارم روز و شب
(۹) میکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اُشتر زیرِ بارم روز و شب
(۱۰) تا بِنَگْشایی، به قندت، روزهام
تا قیامت روزهدارم روز و شب
(۱۱) چون ز خوانِ فضل روزه بِشْکنم
عید باشد روزگارم روز و شب
(۱۲) جانِ روز و جانِ شب، ای جانِ تو
انتظارم، انتظارم روز و شب
(۱۳) تا به سالی نیستم موقوفِ عید
با مَهِ تو عیدوارم روز و شب
(۱۴) زآن شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب
(۱۵) بس که کِشتِ مِهرِ جانم تشنه است
ز ابرِ دیده اشکبارم روز و شب
واژهها
بیت ۴: سر خاریدن: (کنایه) ناامید شدن و دست از تلاش و کوشش برداشتن
بیت ۶: زخمه زدن: زدنِ مضراب بر تارها و زههای ساز. نواختن و به صدا درآوردنِ ساز // بررفتن: بالا رفتن. به طرف بالا حرکت کردن // زیر و زار: فریاد و فغانِ حَزین و غمگینانه
بیت ۷: ساقیی کردن: ساقیگری کردن. شراب دادن // صَبوح: صبح و بامداد، یا شرابی که بامدادن میخورند // خمیر: گِلی که خدا از آن پیکرِ آدم را آفرید
بیت ۸: مهار: زِمام. لگام. افسار // قطار: کاروانِ شتران
بیت ۹: اُشتر: شتر
بیت ۱۰: بِنَگشایی: باز نکنی // قند: (کنایه) سخنان شیرین، یا بوسههای شیرین
بیت ۱۱: خوان: سفره // روزه شکستن: افطار کردن
بیت ۱۳: موقوف: وابسته و متّکی // عیدوار: مانندِ عید از نظر شادی و مبارکی
توضیحات
بیتهای پنجم و ششم: مولانا در این دو بیت، خدا را به نوارنده و خود را به «چنگ و تار» مانند کرده است؛ همانگونه که صدای ساز از تأثیرِ زخمه و مضرابِ نوازنده است، همۀ فریادها و فغانهای انسان نیز بر اثر تصرّف خداست.
بیت هفتم: مولانا در این بیت، به حدیثی از پیامبر بزرگوارِ اسلام اشاره دارد که طبقِ آن «خداوند با دستِ قدرتِ خویش، در مدتِ چهل روز گِلِ آدم را سرشت» (احادیث و قصص مثنوی، ص ۵۴۵). این سخن، در برخی از متون مانند مرصاد العباد، صفحات ۶۵، ۲۱۱ و ۲۸۲ به شکلِ حدیث قدسی نقل شده و در باب دوم از فصل چهارمِ مرصاد العباد شرحی بسیار شاعرانه و شورانگیز درمورد آن آمده است. این جمله، خواه مستند باشد و خواه جعلی، در متون صوفیانه مورد توجه فراوان قرار گرفته و نکتههای مهمی از آن استخراج شده است و برخی از این نکتهها مبنای ریاضتهای صوفیان قرار گرفته است. مولانا از واژۀ «خَمَّرتُ» در این حدیث استفاده میکند که در خمیرِ وجود انسان نوعی «مستی و بیخودیِ فطری» وجود دارد؛ به تعبیر دیگر خدا گِلِ انسان را با «شراب» درست کرده است، نه با «آب». به نظر حافظ نیز “گل آدم را در میخانه سرشته و به پیمانه زده اند”؛ بنا بر این انسان در ذاتِ خود، واجدِ مستی و بیخودی است. به همین سبب است که مولانا در بیت مورد بحث خدا را «ساقی» میداند.
تصنیف «در هوایت بی قرارم»
شعر: مولانا
دکلمه: عبدالکریم سروش
آواز: شهرام ناظری
موسیقی: جلیل عندلیبی و گروه مولانا
نوازندگان:
نی: جمشید عندلیبی
رباب،دف: بیژن کامکار
تار: منصور سینکی
کمانچه: اردشیر کامکار
عود: محمد فیروزی
تنبک: جمشید محبی
سنتور: جلیل عندلیبی
منبع: کانال «تماشاگه راز»
ترانه: «A Thousand Strings»
آهنگساز .خواننده: مامک خادم
کلام: مولانا
منبع:کانال “تماشاگه راز”
سحر خواجه پور آشنایی بیشتر با مولانا و شناخت او
احمد نوروزی عالی بود هر قدر در این حوزه فعالیت بشه باز هم جا داره