شرح غزل ۸۷۵ غزلیات شمس

عید

(۱) گر عیدْ وَصلِ توست، منم، خود، غلامِ عید
بهرِ تو است خدمت و سجده و سلامِ عید

تا نامِ تو شنیدم، شد سرد بر دلم
از غایتِ حَلاوتِ نامِ تو، نامِ عید

(۳) ای شاد آن زمان که درآید وصالِ تو!
تا ما، ز گنجِ وصلِ تو، بِدْهیم وامِ عید

تا آفتابِ چهرۀ زیبات دررسید
صبحی شود، ز صبحِ جمالِ تو، شامِ عید

(۵) در یُمْن و در سعادت و در بخت و در صفا
ای پرتوِ خیالِ تو بوده امامِ عید!

ای سجده‌ها، به پیشِ درت، واجباتِ عید!
وی دیده خویشتن، ز تو، قایمْ خرامِ عید!

(۷) جامِ شرابِ وصلْ تو پُر کن ز فضلِ خود!
تا کامِ جان روا شود از جام و کامِ عید

اندر رکابِ تو، چو روان‌ها روان شوند
در وی کجا رسد، به دو صد سال، گامِ عید؟

(۹) آمد ز گَردِ راهِ تو، این عید و مژده داد جانم دوید پیش و گرفته لگامِ عید

(کلّیّات شمس، چاپ فروزانفر: ۸۷۵ ؛ چاپ هرمس: ۸۶۵)

واژه‌ها

بیت ۲: غایت: نهایت

بیت ۵: یُمْن: خجستگی و فرخندگی و مبارکی

بیت ۶: واجباتِ عید: کارهای واجب در روز عید ( فطر/ قُربان) // قایم: پاینده و باقی، یا ایستاده و بر پا

بیت ۹: لگام: افسار و عنان

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *