پیام‌های عارفانه از ابوالحسن خرقانی (۲)

پیام‌های عارفانه از ابوالحسن خرقانی (۲)

ــ دوش جوانمردی گفت: «آه» و آسمان و زمين بسوخت. (ص ۶۸۱)

ــ در معدۀ من چيزی پديد آمد، بوياتر از مُشک، خوش‌تر از شهد، سر به حلقِ من بُرد، از حق ندا آمد: ما تو را از معدۀ تهی طعام آوريم و از جگرِ تشنه آب. (ص ۶۸۲)

ــ خداوند بندگیِ من بر من ظاهر كرد، اول و آخرِ خويش را قيامت ديدم، هرچه به اول به من بداد، به آخر همان بداد و مرا از موی سر تا به ناخنِ پا پلِ صراط گردانيد. (ص ۶۸۲)

ــ هرگاه كه از خويشتن گذشتی، پلِ صراط را پشت سر گذاشتی. (ص ۶۸۲)

ــ كلۀ سرم عرش است و پای‌ها زمين و هر دو دست مشرق و مغرب. (ص ۶۸۳)

ــ هركه نزد خدا مرد است، نزد خَلق كودک است و هركه نزد خَلق مرد است، آن‌جا نامرد است. (ص ۶۸۳)

ــ عافيت را در تنهايی يافتم و سلامت را در خاموشی. (ص ۶۸۳)

ــ عالِم بامداد برخيزد طلبِ زيادتیِ علم كند، زاهد طلبِ زيادتیِ زهد كند و من در بندِ آنم كه شاديی به دلِ برادری برسانم. (ص ۶۸۳)

ــ با خلقِ خدا صلحی كردم كه هرگز جنگ نكردم و با نفْس جنگی كردم كه هرگز صلح نكردم. (ص ۶۸۴)

ــ اين جهان را به جهانيان واگذاشتم و آن جهان را به بهشتيان، و قدم بر جايی نهادم كه آفريده را در آن‌جا راه نيست. (ص ۶۸۴)

ــ عشق عشق نيست مگر اين‌كه عاشق هرگاه كه معشوق خود را می‌بيند، شرم داشته باشد كه بگويد: «من تو را دوست دارم». (ص ۶۸۵)

ــ به پشت خوابيده بودم، از گوشۀ عرش چيزی قطره‌قطره می‌چكيد به دهانم و در باطنم شيرينی پديد می‌آمد. (ص ۶۸۵)

ــ بعضی از مردمان می‌گويند: «خدا و نان»، و بعضی ديگر می‌گويند: «نان و خدا» و من می‌گويم: «خدا بی نان، خدا بی آب، خدا بی همه چيز». (ص ۶۸۷)

منبع: تذکره الاولیاء، از عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی. انتشارات زوار. ۱۳۷۰

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *