پیامهای عارفانه از بایزید بسطامی (۳)
ــ بهتر از «نياز» صيدی نديدم و بهتر از «عجز» چيزی نديدم. (ص ۲۰۵)
ــ روشن تر از «خاموشی» چراغی نديدم. (ص ۲۰۵)
ــ سخنی بهتر از «بیسخنی» نشنيدم؛ ساكنِ سرای سكوت شدم. (ص ۲۰۵)
ــ مرغی گشتم، چشمِ او از «يگانگی»، پَرِ او از «هميشگی»، در هوای «چگونگی» پريدم. (ص ۲۰۵)
ــ سی هزار سال در فضای وحدانيتِ او پريدم، سی هزار سالِ ديگر در الوهيت پريدم، و سي هزار سال ديگر در فردانيت. چون نود هزار سال به سر آمد، بايزيد را ديدم، و من هرچه ديدم، همه من بودم. (ص ۲۰۶)
ــ بارخدايا! تا كی ميانِ من و تو، منی و تويی بُوَد؟ منی از ميان بردار، تا منی من به تو باشد، تا من هيچ نباشم. (ص ۲۰۷)
ــ اگر من صدبار بگويم: «خداوندم اوست»، تا او مرا بندۀ خود نداند، فايده ندارد. (ص ۲۰۹)
منبع: تذکره الاولیاء، از عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی. انتشارات زوار. ۱۳۷۰