شرح غزل ۱۴ غزلیات شمس

طالبِ دیدار

(۱) ای عاشقان! ای عاشقان! امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه‌ای، تا خود که داند آشنا؟

(۲) گر سیل عالَم پُر شود، هر موج چون اُشْتُر شود
مرغانِ آبی را چه غم؟ تا غم خورَد مرغِ هوا

(۳) ما رُخ ز شُکْر افروخته، با موج و بَحْر آموخته
زآن‌سان‌که ماهی را بُوَد دریا و طوفان جان‌فزا

(۴) ای شیخ! ما را فوطه ده! وی آب! ما را غوطه ده!
ای موسیِ عِمْران! بیا، بر آبِ دریا زن عصا!

(۵) این باده اندر هر سری، سودای دیگر می‌پزد
سودای آن ساقی مرا، باقی همه آنِ شما

(۶) دیروز مستان را به ره، بربود آن ساقی کُلَه
امروز مِیْ درمی‌دهد، تا برکَنَد از ما قبا

(۷) ای رَشْکِ ماه و مشتری، با ما و پنهان چون پَری!
خوش‌خوش کشانم می‌بَری، آخر نگویی تا کجا؟

(۸) هرجا روی، تو با منی، ای هر دو چشم و روشنی!
خواهی سوی مستیم کش، خواهی ببر سوی فنا!

(۹) عالَم چو کوهِ طور دان، ما همچو موسی طالبان
هر دَم تَجَلّی می‌رسد، برمی‌شکافد کوه را

(۱۰) یک ‌پاره اخضر می‌شود، یک ‌پاره عَبْهَر می‌شود
یک‌ پاره گوهر می‌شود، یک پاره لَعْل و کَهْ‌رُبا

(۱۱) ای طالبِ دیدارِ او! بنگر در این کُهسارِ او!
ای کُهْ! چه باده خورده‌ای؟ ما مست گشتیم از صَدا

(۱۲) ای باغبان! ای باغبان! در ما چه درپیچیده‌ای؟
گر بُرده‌ایم انگورِ تو، تو بُرده‌ای انبانِ ما

(کلیات شمس، فروزانفر، غ ۱۴، هرمس، غ ۲۰ ؛ قونیه، غ ۶ ؛ شفیعی، غ ۱۰)

واژه‌ها

بیت ۱: غرقابه: غرقاب. گرداب. آبی که شخص را غرق می‌کند // دانستن: بلد بودن // آشنا: شنا

بیت ۲: چون اُشتر: مانند شتر (کنایه) بسیار بزرگ // مرغِ آبی: (کنایه) عارف و ولیِّ خدا // مرغِ هوایی: (کنایه) انسانِ دور از حقیقت. شخصِ دنیاطلب

بیت ۳: رُخ افروختن: (کنایه) زیبا و درخشان شدنِ چهره بر اثر شادی و شُکر و مانند آنها // آموخته: خوگرفته. عادت کرده // زآن‌سان: آن‌گونه. آن‌چنان // جان‌فزا: زندگی‌بخش. نیروبخش

بیت ۴: را: به // فوطه: جامه و لباس // غوطه دادن: در آب فروبردن و غرق کردن // موسی عمران: (کنایه) استادِ کامل. پیر

بیت ۵: سودا پختن: پدید آوردنِ آرزو و امید (در سرِ کسی) // سودا: امید و آرزو // آنِ: مالِ. برایِ

بیت ۶: به: در // ره: راه // را: نشانۀ فکِ اضافه // کُلَه: کلاه // مستان را کُله: کلاهِ مستان // دردادن: دادن. عطا کردن // برکندنِ قبا از کسی: (کنایه) اموالِ او را غارت کردن

بیت ۷: رَشک: مایۀ حسادت // مُشتری: ستارۀ مُشتری که به نظرِ ستاره‌شناسانِ گذشته در فلکِ ششم قرار داشت و نشانۀ نیک‌بختی بود و آن را سعدِ اکبر می‌نامیدند. برجیس // کشان: کشان‌کشان //

بیت ۱۰: پاره: بخش. قطعه // اَخضر: سبز // عَبهر: نرگس

بیت ۱۱: کُهسار: کوه // صَدا: بازتابِ صوت. پژواک

بیت ۱۲: درپیچیدن: درافتادن. نزاع و کشمکش کردن // اَنبان: کیسه. همیان

چند نکته دربارۀ غزل «طالب دیدار»

بیت دوم: حذف حرف اضافه: یکی از ویژگی‌های سبکیِ مولانا این است که بیش از دیگر شاعران، حرف اضافه را حذف می‌کند. در این بیت حرف اضافۀ «از» حذف شده است؛ بنابراین جملۀ «گر سیل عالم پُر شود» درواقع چنین است: اگر عالَم از سیل پُر شود.

ــ مرغِ آبی و مرغ هوایی: در نظر مولانا «دریا» نمادِ خدا و عالمِ غیب و وحدت است؛ بنابراین همۀ موجوداتِ آبی از نظر او مقدس و ارزشمند هستند و در مقابل، موجودات زمینی و هوایی نامقدس و بی‌ارزش‌اند؛ ازاین‌روست که مولانا «مرغِ آبی» را نیکو و «مرغِ خاکی» و «مرغِ هوایی» را بد می‌داند، به همین منوال از نظر او «موجِ آبی» و «مرکبِ آبی» خوب است و «موجِ خاکی» و «مرکبِ خاکی» بد است. برای نمونه‌هایی از سخنان مولانا در این باره. نگاه کنید به. مثنوی، د ۱/ از بیت ۵۷۱ به بعد ؛ د ۳/ از بیت ۳۴۸۵ به بعد ؛ د ۶/ بیت ۱۳۰۹ و د ۶/ از بیت ۴۶۲۰ به بعد.

ــ تا: در متون کهن بسیار پیش می‌آید که فعلِ پیش از «تا» را حذف می‌کنند و از بافتِ سخن می‌توان آن را دریافت. در این قبیل موارد، فعل‌هایی مانند «بگذار» در تقدیر است؛ لذا این جمله این‌گونه بازنویسی می‌شود: بگذار تا مرغِ هوا غم بخورد.

بیت سوم: ماهی: مولانا در این بیت، عاشقان و عارفان را به ماهی مانند کرده است. وجه شبه در اینجا عبارت است از «جانفزا» بودنِ دریا برای ماهی. دریا هرقدر متلاطم و توفانی و وحشتناک باشد، برای ماهی مایۀ زندگی و شادی است. به همین منوال عاشقان و عارفان هم از دشواری‌ها و سختی‌های راه نیرو می‌گیرند. برای نمونه‌ای دیگر از این تمثیل. نگاه کنید به مثنوی، د ۲/ از بیت ۳۷۶۵ به بعد و مقالات شمس تبریزی، ج ۱/ ص ۷۷٫
بیت چهارم: موسی و دریا: مولانا در این بیت به داستان «شکافته شدنِ دریا بر اثرِ ضربۀ عصای حضرت موسی» اشاره کرده است. نگاه کنید به قرآن کریم، سورۀ شعراء، آیۀ ۶۳٫

بیت پنجم: مولانا در این بیت می‌گوید که همه عاشقِ باده هستند، ولی من دل در گروِ ساقی دارم.

ــ باد/ باده: نخستین کلمۀ این بیت، در نسخۀ استاد فروزانفر و دکتر شفیعی کدکنی «باد» است، ولی «باد» در اینجا معنای روشنی ندارد. این کلمه در نسخۀ قونیه «باده» است و این کلمه در بافتِ بیت، کاملاً جا می‌افتد و معنای روشن و زیبایی به آن می‌بخشد؛ ازاین‌رو این مصراع را طبق نسخۀ قونیه ضبط کردم.

بیت‌های نهم تا یازدهم: مولانا در این سه بیت به داستانِ «تجلی کردنِ خدا بر کوه طور»، در قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ ۱۴۳ اشاره کرده است. ترجمۀ این آیۀ شگفت‌آور، به قلم استاد محمدمهدی فولادوند چنین است: «و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خود را به من بنماى، تا بر تو بنگرم». فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت، به زودى مرا خواهى دید»؛ پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریزریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد، گفت: «تو مُنَزّهى، به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم». مولانا به این ماجرا علاقۀ فراوانی دارد و بارها در مثنوی و کلیات شمس به آن اشاره کرده و نکاتی بسیار لطیف را از آن استنباط کرده است. برای نمونه. نگاه کنید به مثنوی. د ۱/ ۲۵-۲۴ و ۸۶۷ ؛ د ۲/ ۵۰۸ و ۱۳۳۲ ؛ د ۳/ ۱۶-۱۵ و ۴۲۶۷ و د ۵/ از بیت ۱۸۹۷ به بعد.

بیت دوازدهم: در این بیت نفهمیدم که منظور از «باغبان» کیست.

 

غزل «طالب دیدار» با صدای دکتر عبدالکریم سروش

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



پ. مهر
درود بسیار عالی . اگه زحمتی نیست من از کجا پند از کجا... زخاک کم اگر گندک .... آن سرخ قبایی که چو مه..... دشمن خویشیم و یار آنکه مارا می کشد.... پیر من و مراد من درد من و .... رو بههمین صورتی که تشریح و تفسیر فرمودید می خوام اگه زحمتی نیست در صفحه به اشتراک بگذارید یا ادرس رو لطف بفرمایید . سپاس فراوان


رضا
باغبان احتمالا اشاره به حال استمراری داشته و باید در زمان زیستن حضرت جستجو گردد ، از مورخان مدد باید جست


جعفر
با درود و سلام. شاید در ضبط استاد کدکنی (این باد اندر هر سری، سودای دیگر می پزد)، منظور از "باد"، باد غرور باشد. و اینکه می تواند مراد از باغبان، حضرت حق باشد که اگر چه دل شاعر، از عشق او انباشته شده (انبان را از انگور باغ او پرکرده)، اما باغبان، دل او را از ان خود کرده است. در اثری دیگر از مولوی (فیه ما فیه؟): "یک روز دل من گم شده بود. گفتم یارب، دل من باز ده! گفت ما دل بدان ستانده ایم که با ما بمانی، باز تو می خواهی که با غیر بمانی؟ تا نطر استاد گرانقدر، چه باشد.


عبدالمحمد قنادپور
بسیار عالی خیلی متشکرم که برای ماتشنگان از دریای رحمت مولوی سیرابمان میکنید خدا قوت