دل به دل راه دارد (۴)

دل به دل راه دارد (۴)

مدیریت کردنِ احساسات، اندیشه‌ها و خواسته‌های خود در جمع

همانگونه که گفتیم، قرار گرفتن دو یا چند شخص در کنار هم، باعث می‌شود که تبادل احساسات و اندیشه‌ها در بینِ آنها صورت بگیرد. در روان‌شناسیِ اجتماعی پژوهش‌های فراوانی راجع به تأثیرپذیریِ انسان از دیگران، به ویژه در جمع‌های انبوه، انجام شده است. در زمینۀ روان‌شناسی هیلگارد (صص ۶۳۶-۶۳۵) می‌خوانیم که به نظر گوستاو لوبون «شخص در ميان توده، موجودي متلون و ساده‌لوح و بي‌تحمل است و خشونت و درنده‌خوييِ موجودات ابتدايي را نشان مي‌دهد … لوبون معتقد بود كه رفتارهاي پرخاش‌گرانه و غير اخلاقيِ توده‌هاي خرابكار، به صورتي واگيردار، مانند بيماري، بين توده‌ها يا جماعت پخش مي‌شود و احساسات اخلاقي و خويشتن‌داري شخص را از بين مي‌برد. اين وضعيت باعث مي‌شود كه جماعت دست به اعمال ويرانگرانه‌اي بزند كه هيچ‌كس به تنهايي مرتكب آنها نمي‌شود».

اين سخنان لوبون همچنان داراي اعتبار نسبي است و همتاي جديد نظرية او نظرية «نافردي شدن» است. طبق اين نظريه «برخي از شرايطي كه گاهي اوقات در گروه‌ها به وجود مي‌آيد، مي‌تواند باعث شود كه افراد نوعي حالت روان‌شناختيِ «نافردي شدن» را تجربه كنند؛ يعني اين احساس كه هويتِ شخصي خود را از دست داده و به صورتي گمنام در گروه حل شده‌اند. اين حالت سبب كاهش محدوديت‌هاي معمول در برابر رفتارهاي تكانشي و سركشي و طغيان مي‌شود» (همان، ص ۶۳۶). در حالتِ نافردي شدن حتماً خودآگاهي در آدمي كاهش مي‌يابد و در نتيجه او كارهاي نسنجيده و هيجاني و نامعقولي انجام می‌دهد، از ارزيابي كارهاي خود غافل می‌شود، به شدت تحت تأثير هيجان‌ها قرار مي‌گيرد، در تنظيم و بازبيني رفتار خود ضعيف مي‌شود و قدرت برنامه‌ريزيِ منطقي براي خود را از دست مي دهد. آدمي به محضِ اينكه در جمع حضور مي يابد، به شكل‌هاي مختلف تحت تأثير جمع قرار مي‌گيرد.

اینها نشان می‌دهند که انتقال یافتنِ احساسات و اندیشه‌های انسان‌ها به یک‌دیگر، مسأله‌ای جدی در روابطِ آدمی است و به هیچ روی نباید از آن غافل شد. با اندکی تأمل در احوالِ خود و دیگران، به روشنی می‌توان دریافت که «صرفِ بودن با ديگران مي‌تواند به شيوه‌هاي گوناگوني ما را تحت تأثير قرار دهد. حتي وقتي تنها هستيم، همچنان تحت نفوذ هنجارهاي اجتماعي قرار داريم؛ يعني تحت نفوذ قواعد و انتظارات ناآشكاري كه به ما ديكته مي‌كنند كه چگونه بايد فكر كنيم و چگونه بايد رفتار كنيم» (همان، صص ۶۳۳). افرادِ ضعیف و ناتوان تابع احساساتي هستند كه از ديگران بر آنها بازمي‌تابد، اما طالبانِ حقیقت باید آن‌چنان نیرومند باشند که در هر جمعی، استقلالِ شخصیتِ خود را، در پای آنچه که از جمع بر آنها بازمی‌تابد، قربانی نکنند. خشم و شادیِ انسان‌های ناتوان، بازتابِ خشم و شادی دیگران است و سایرِ اندیشه‌ها و احوالشان نیز از همین قرار است، اما انسان‌های جدی و والا، احوال‌شان ترجمانِ درونِ خودِ آنهاست:

چون تو عاشق نيستى، اى نَرْگدا!
همچو كوهى بي‌خبر دارى صدا

كوه را گفتار كى باشد ز خَود؟
عكسِ غير است آن صدا، اى مُعْتَمَد!

گفتِ تو زآن‌سان كه عكسِ ديگرى است
جمله احوالت به جز هم عكس نيست

خشم و ذوقت هر دو عكسِ ديگران
شادىِ قَوّاده و خشمِ عَوان‏

آن عوان را آن ضعيف آخر چه كرد
كه دهد او را به كينه زَجْر و درد؟

تا به كى عكسِ خيالِ لامعه؟
جَهْد كن! تا گرددت اين واقعه‏،

تا كه گفتارت ز حالِ تو بُوَد
سَيْرِ تو با پَرّ و بالِ تو بُوَد

صيد گيرد تير هم با پَرِّ غير
لاجَرَم بى ‏بهره است از لَحْمِ طَيْر

باز صيد آرَد به خود از كوهسار
لاجَرَم شاهش خورانَد كبك و سار

(مثنوی، د۶، ب۴۶۶۷-۴۶۵۹)

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *