مولانا
(۱) دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
(۲) در این بازارِ عطّاران مرو هر سو چو بیکاران
به دُکّانِ کسی بنشین که در دکان شکر دارد
(۳) ترازو گر نداری، پس تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد
(۴) تو را بر در نشاند او، به طرّاری که میآید
تو منشین منتظر بر در؛ که آن خانه دو در دارد
(۵) به هر دیگی که میجوشد، میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد، درون چیزی دگر دارد
(۶) نه هر کِلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
(۷) بنال ای بلبلِ دستان؛ ازیرا نالۀ مستان
میانِ صخره و خارا، اثر دارد، اثر دارد
(۸) بنه سر گر نمیگنجی؛ که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد، از آن باشد که سر دارد
(۹) چراغ است این دلِ بیدار، به زیر دامنش میدار!
از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد
(۱۰) چو تو از باد بگذشتی، مُقیمِ چشمهای گشتی
حریفِ همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
(۱۱) چو آبت بر جگر باشد، درختِ سبز را مانی
که میوۀ نو دهد دایم درونِ دل سفر دارد
(کلیات شمس، چاپ فروزانفر، غزل ۵۶۳، چاپ هرمس ۵۰۴)
توضیحات
* بخش اعظم این غزل دربارۀ «مصاحبت» است. مولانا در این غزل میکوشد که ویژگیهای همنشینِ شایسته را برای ما مشخص کند و از همنشینی با «ناجنسان» ما را بر حذر بدارد. به نظر او در این دنیا ابلیسانِ آدمرو بسیارند؛ کسانی که با زیرکی و نیرنگ ما را فریب میدهند و همۀ سرمایههایمان را به غارت میبرند؛ بنابراین باید بینهایت محتاط باشیم و خود را از چنین کسانی دور کنیم. همنشین حقیقی کسی است که وجود ما را گرم و شیرین و امیدوار و تازه میکند. نکتۀ دیگر آن است که برای بازشناختنِ همنشینِ حقیقی از مصاحبِ ناجنس، چارهای نیست جز مدد گرفتن از «دل» که ترازوی ماست و با آن میتوانیم عیار انسانها را بسنجیم، اما برای آنکه این ترازو کارِ خود را به درستی انجام بدهد، باید آن را از «هوا و هوس» حفظ کنیم و مراقبِ سلامتِ آن باشیم.
بیت ۱: از دل خبر داشتن: آگاهی داشتن از عالَمِ جان. دلشناس بودن
بیت ۳: زو: زود. سریع // ره زدن: راه زدن. فریب دادن // قلب: طلای تقلّبی
بیت ۴: طرّاری: زرنگی و فریبکاری
بیت ۶: کِلک: نی // بحر: دریا
بیت ۷: ازیرا: زیراکه // خارا: سنگِ بسیار سخت
بیت ۸: سر نهادن: (کنایه) تسلیم شدن // گنجیدن: معنی این کلمه را نفهمیدم // چشمۀ سوزن: سوراخِ سوزن // رشته: نخ
بیت ۹: به زیر دامن داشتن: در زیر دامان قرار دادن (کنایه) حفظ و نگهداری کردن در برابر آفات // باد: (کنایه) غرور و تکبر // هوا: هوای نفس
بیت ۱۰: حریف: همنشین و همسخن // آب بر جگر داشتن: (کنایه) توانگر بودن. حالِ نیکو داشتن
بیت ۱۱: مانستن (ماندن): مانند بودن. شبیه بودن
غزل دلا نزد کسی بنشین با صدای دکتر عبدالکریم سروش
غزل دلا نزد کسی بنشین
با صدای شهرام ناظری
آهنگساز: رضا قاسمی
آلبوم: گلِ صد برگ
مأخذ: کانال آواز سنتی «در دامانِ دل».
* در این آهنگِ زیبا، در لا به لای غزل مولانا، سه بیت از غزل معروف حافظ هم خوانده میشود:
الا یا ایبها السّاقی! أدِر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کهآخر صبا زآن طرّه بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبارانِ ساحلها؟
هم غزل مولانا و هم غزل حافظ در وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» (بحر هزج مثمّن) سروده شدهاند.
منیژه عالی
پهشیو بسیار عالی
رویا عالی بود،خیلی با حس بود