بازخوانی رابطۀ شمس و مولانا بر پایۀ سخنانِ آن دو بزرگ
همۀ داستانهای مربوط به ملاقات شمس و مولانا از این سه مأخذِ مهم گرفته شدهاند: ابتدانامۀ سلطان ولد (چاپ دکتر موحد و آقای حیدری، صص ۷۴-۵۱)، رسالۀ فریدون سپهسالار (چاپ دکتر محمد افشینوفایی، صص ۱۱۳-۱۰۶) و مناقب العارفین افلاکی (چاپ استاد تحسین یازیچی، ج ۲، صص ۷۰۳-۶۱۸).
در کنار این سه منبع اصلی که آنها را از متون مربوط به خانوادۀ مولانا به شمار میآوریم، در کتابهای مناقب، تذکره و تاریخ هم داستانها و مطالبی نقل شده است که دادههای این دسته از منابع یا از سه متنِ پیشین گرفته شدهاند و یا اینکه از شنیدهها و شایعات فراهم آمدهاند. از مهمترین منابع این قسمت میتوان به ألجواهر المُضیئه، از محیی الدّین عبدالقادر (طبع حیدرآباد، جلد ۲، صص ۱۲۵-۱۲۴، به نقل از استاد فروزانفر، ص ۵۷)، سفرنامۀ ابن بطوطه (ترجمۀ دکتر موحد، صص ۳۵۷-۳۵۶)، هفت اقلیم، از امین احمد رازی (به نقل از استاد فروزانفر، ص ۵۷)، آتشکده، از آذر بیگدلی (به نقل از استاد فروزانفر، ص ۵۷)، تذکرۀ الشعرای دولتشاهِ سمرقندی (تصحیح استاد ادوارد براون، صص ۱۹۷-۱۹۲)، نفحات الانس جامی (تصحیح دکتر محمود عابدی، صص ۴۶۸-۴۶۶)، ثواقب المناقب اولیاء الله، از عبدالوهّاب بن جلال الدّین محمد همدانی (تصحیح استاد عارف نوشاهی، صص ۶۵-۵۶ و ۲۷۸-۲۷۴) و نظایر آنها اشاره کرد.
تقریباً با اطمینان میتوان گفت که همۀ تحقیقاتِ مربوط به رابطۀ شمس و مولانا از این منابع گرفته شدهاند و این منابع هم، یا به سبب اعتماد به شنیدهها و افسانهها، یا به سببِ شیفتگی فراوان به شمس و مولانا و یا به خاطرِ فقدان روش علمی، غالباً باعثِ سردرگمی و حیرت خوانندۀ ژرفاندیش میشوند. در میان منابع بالا، بیشترین اعتبار و اهمیت از آنِ منابعِ مربوط به خانوادۀ مولانا، به ویژه ابتدانامه و رسالۀ سپهسالار است، اما مهمتر و معتبرتر از همۀ اینها، باید در درجۀ نخست به مقالات شمس تبریزی، مثنوی معنوی، کلیات شمس، نامههای مولانا و فیه ما فیه مراجعه کرد. تردیدی نیست که شمس و مولانا که قهرمانان اصلی این ماجرا هستند، بهتر از هرکسی میتوانند دربارۀ ماهیت این رابطه سخن بگویند و خوشبختانه هم شمس و هم مولانا، با صراحت و صداقت تمام دربارۀ رابطهشان سخن گفته و پرده از تاریکترین ابعاد آن برداشتهاند.
اگرچه به نظر میرسد که دیوان شمس کتابی است فراتاریخی و فرامکانی و پیوند بسیاری اندکی با تاریخ و جغرافیای ایندنیایی دارد، ولی در لابهلای اشعار دیوان شمس اشارههای فراوانی به ماجرای ملاقات مولانا و شمس وجود دارد. درست است که مولانا در مثنوی، ضمنِ بسیاری از حکایات، گفتنیهای زیادی را درموردِ رابطۀ خود با شمس، با ما در میان گذاشته است، ولی البتّه مهمتر از اشاراتِ موجود در مثنوی، سخنانی است که مولوی در ضمنِ غزلیات دیوان شمس مطرح کرده است. بر اساس اشعار دیوان شمس، میتوان تا حدّ زیادی، خلأهای موجود در روایتِ رابطۀ شمس و مولانا را پُر کرد. مولوی در جایجایِ دیوان شمس، دربارۀ نحوۀ رابطهاش با شمس تبریزی، شیوههای تربیتیِ شمس، تأثیرهای شمس بر اندیشه و رفتارِ خودش، وضعیت شمس در محیطِ قونیه، نگاهِ مردم به شمس، ویژگیهای شخصیتیِ شمس و مسائلِ مهمی از این دست، مطالب فراوانی را بیان کرده است. بدون تردید میتوان، با استفاده از اشعارِ دیوان شمس، کتابی خواندنی دربارۀ رابطۀ شمس و مولانا پدید آورد.
غزل «مرده بدم، زنده شدم» یکی از مهمترین اشعاری است که مولانا در آن، به صراحت دربارۀ رابطهاش با شمس سخن گفته است.