به راستی عشق چیست؟
آلن دو باتن
ما به عنوان کسانی که از خود بیزاریم، معمولاً نگاهِ رمانتیکِ بیهودهای به مقولۀ عشق داریم. ما گمان میکنیم عشق همانا پاداشی است که در قبال نقاط قوّتِ فرد، نصیب او میشود. طبق این نگاه، عشق چیزی است که تنها افراد زیبا، ثروتمند یا فرهیخته باید توقع دریافت آن را داشته باشند. اگر این گونه بود، باید دوستداشتنیترین فرد روی زمین همزمان بااستعدادترین و بینقصترین فرد باشد.
اما معنای فراگیرتر و ویژهترِ دیگری وجود دارد که عشق را نه پاداشی برای قدرت و ثروت و فرهیختگی، بلکه همدردی با ضعف و نقصِ دیگری و تعهد به برطرف کردن آن میداند. طبق این نگاه، عشق همان چیزی است که ما، با دیدن نوزادِ کوچکی خواهناخواه احساس میکنیم؛ همان نوزاد کوچکی که در برابر دنیا سراپا عجز و نیاز است و ناگزیر برای گرفتن انگشت ما دست دراز میکند و آن را محکم میفشارد و لبخندی لطیف و سپاسگزار بر صورتِ خود مینشاند.
عشق همان احساسی است که هنگامِ همدردی با دوستمان که خود را باخته و به انتهای زندگیش رسیده است و در تمنای دلگرمی و دلداری است، به ما دست میدهد. عشق آن احساسی است که با کمک کردن به غریبهای گرسنه و بیخانمان که در آرزوی غذایی و سرپناهی است، به ما دست میدهد، آن گاه که ما او را به شام دعوت میکنیم و جایی برای خواب در اختیارش میگذاریم و برقِ انسانیت را در چشمانش میبینیم. عشق احساسی است که هنگام یاری رساندن به شریکی بسیار ناراحت و سردرگم در خود مییابیم، آن هنگام که او برای عذرخواهی نزد ما آمده و خواستار کمک از جانب ماست.
هر قدر هم که ما تحت تأثیرِ الگوهای زیبایی و دستاوردهای بیکموکاستِ آن باشیم، آنچه ما واقعاً در دیگران دوست داریم، نمایشِ آسیبپذیری است. عشقِ ما آن هنگام جایگزینِ تحسینِ صِرف میشود که فردِ دیگر نیازی به کامل بودن و قوی بودن در خود نبیند و به ما اجازۀ ورود به پشتِ نمای شایستگی خود را بدهد و بگذارد ما آن نقطهای از وجود او را که دچار درد لمس کنیم و کشمکشِ درونش را ببینیم.
محرّک و انگیزۀ ما در عالَمِ عشق باید درک این واقعیت باشد که چه هنگام باید در تعریف خود از عشقی که نثار خویش میکنیم و خواهانِ آن از دیگران هستیم، بازنگری کنیم. افرادی که واقعاً عاشق ما هستند و ما نیز باید به آنها وفادار باشیم، همان کسانی هستند که در لحظاتِ آشفتگی یا تردیدمان از ما دست نمیکشند. آنانی که خوش ندارند صرفاً برای ما کف بزنند و از پیروزیهای ما حیرتزده شوند. آنها که از غمِ ما غمگین میشوند، در لحظات تلخ دشوارمان در دسترسمان هستند و مطمئنیم همچنان کنار ما خواهند ایستاد، حتی وقتی تمام دنیا روبهروی ما ایستادهاند و به ریشمان میخندند.
به همین منوال، آدمی که واقعاً خودش را دوست دارد، آن کسی نیست که تنها در صورت دستیابی به دستاوردهای بزرگ و موفقیتهای عظیم، قربانِ صدقۀ خودش میرود، بلکه کسی است که در بحبوبۀ گرفتاریها و ناکامیها نیز با خود مهربان است. کسی که در مواجهه با بدبختیها هم صبور میماند. کسی که مجبور نیست بدون گذشت خود را سرزنش و نقد کند.
ما باید به سببِ رسیدن به سرچشمۀ چنین عشقی به خود ببالیم. این گونه عشقی ضعف یا صدقه نیست، بلکه دستاوردی است که بر بنیان شرافتمندانهترین درک ما از آنچه باید انجام دهیم تا به انسانیت کامل خود دست یابیم، بنا شده است.
آن روزی که محرّکِ اشتیاقِ ما برای یاری رساندن به دیگران و فهمیدن آنها و دلسوزی کردن به آنها، شکنندگی و عدم کمالشان باشد، آن روز به راستی دوست داشتن خود و دیگران را آموختهایم.
(هنر پذیرش خود، از آلن دو باتن، ترجمۀ سمانه آسمانی، صص ۹۰ – ۸۸).
✅ متن ترجمه را تا حد زیادی بازنویسی کردهام. کسانی که مایلند این مطلب زیبا و عمیق را در یک نوشتۀ تحقیقی نقل کنند، حتماً به متن اصلی مراجعه فرمایند. ایرج شهبازی، اول اسفندماه ۱۴۰۳