تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت
استاد مصطفی ملکیان
خلاصۀ قسمت اول:
به نظر می‌رسد که در طول تاریخ، مجموعاً پنج هدف اصلی برای آموزش و پرورش تعریف شده است و هریک از اندیشمندان یک یا چند مورد از این پنج هدف را به عنوان هدفِ تعلیم و تربیت در نظر گرفته‌اند. این پنج هدف عبارتند از:
۱) تربیت صاحبانِ مشاغل و حرفه‌های موردِ نیاز جامعه: هدف آموزش و پرورش کاملاً اجتماعی است و آن آموزش و تربیت افرادی است که بعداً به دردِ جامعه بخورند؛ یعنی هدف آموزش و پرورش آن است که شغل‌ها و حرفه‌های مورد نیاز جامعه را به افراد بیاموزد. طبق این نظر، علم برای علم نیست، بلکه علم برای عمل است و دگرگون کردنِ جهان. افلاطون بزرگ‌ترین طرفدارِ این نظریه است و در کتاب جمهوری که طرحی برای ایجادِ یک آرمانشهر است، آن را به خوبی شرح و بسط داده است. این نظریه، در صد و پنجاه سال گذشته بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
۲) تربیتِ انسان‌های دانا و انتقالِ فرهنگ و تمدن به نسل‌های بعد: طبق این نظر، هدف آموزش و پرورش تربیت افرادی است که دانا باشند و مجموعۀ عظیم میراثِ فرهنگ و تمدنی را که گذشتگان پدید اورده و به آنها سپرده‌اند، به نسلِ بعد منتقل کنند؛ به این ترتیب هر نسلی، چیزی بر این میراث می‌افزاید و آن را به نسل بعد تحویل می‌دهد. بنا بر این تلقی، علم برای عمل نیست، بلکه خودِ دانایی و آگاهی ارزشمند است و هرکه داناتر باشد، ارزشمندتر است؛ هدف آموزش و پرورش دگرگون کردنِ جهان نیست، بلکه شناختنِ جهان است. عمومِ متفکرانِ دورۀ رنسانس و در صدرِ آنها اراسموسِ روتردامی طرفدار این نظر هستند. تمام تلاش‌های این گروه معطوف به تربیت انسان‌های فرهیخته و دانا است.
۳) آموزش دادنِ روشِ درستِ اندیشیدن: هدفِ آموزش و پرورش این نیست که مجموعه‌ای از اطلاعات و دانش‌ها را به افراد بیاموزد، بلکه تمام کوششِ آموزش و پرورش باید این باشد که روشِ درست اندیشیدن را به اشخاص یاد بدهد، به طوری که اشخاص برای خود استقلال پیدا کنند و هرگاه با مسأله یا نظرِ جدیدی روبه‌رو شدند، بتوانند مستقلاً آن را بررسی کنند و در برابر آن به شکلِ درست موضع‌گیری کنند. بنا بر این نظر، وظیفۀ آموزش و پرورش تنها آن است که روش درست اندیشیدن؛ یعنی «فضائلِ فکری» را به دانش‌آموزان و دانشجویان یاد بدهد و بعد آنها را به حال خودشان واگذار کند. مهم‌ترین فضائلِ فکری عبارتند از: حفظ کردنِ کنجکاویِ کودکانه در بزرگسالی، شیفتگی نسبت به شنیدنِ نظراتِ مخالفان، قبول نکردنِ ضابطه‌های کاملاً روشن و شُسته‌رُفته دربارۀ جهان، تصمیم‌گیریِ درست با وجودِ تردید و شک، احترام گذاشتن به استدلال، پذیرفتنِ محدودیت‌های عقل، زنده نگاه داشتنِ نیرویِ نقّادیِ خود، تواناییِ دیدنِ جهان از پشتِ پنجره‌های دیگران و نظایرِ اینها. بزرگ‌ترین طرفدارِ این نظر، ارسطوست و از دهۀ ۱۹۷۰ که با پدیدۀ «انفجار اطلاعات» روبه‌رو شده‌ایم، طرفداران این نظر بیشترشده است.

خلاصۀ قسمتِ دوم:
۴) تحقق بخشیدنِ به تَفَرُّدِ خود و رهایی یافتن از همانندی با دیگران: هر انسانی یک موجودِ کاملاً منحصر به فرد و یگانه است و شبیه هیچ انسانِ دیگری نیست. هر انسانی از آن حیث که «وجود دارد» با دیگر موجودات اشتراکاتی دارد و از آن حیث که «انسان» است، شبیهِ دیگر انسان‌هاست، اما هر انسانی‌ ویژگی‌ها و توانایی‌هایی دارد که در هیچ‌کسِ دیگر نیست و این همان «وجهِ تَفَرُّدِ انسان» است. وظیفۀ آموزش و پرورش این است که اشخاص را با همین وجهِ تفرد و ساحتِ یگانگیِ خودشان آشنا کند؛ به تعبیر دیگر وظیفۀ تعلیم و تربیت آن است که خودشناسی را به افراد بیاموزد؛ یعنی آنها را با محدوده و گسترۀ دانایی‌ها و توانایی‌هایشان آشنا کند و آنها را از نقاط ضعف و نقاط قوتِ خودشان آگاه کند. بزرگ‌ترین طرفدارِ این نظر، ژان ژاک روسو است.
۵) اخلاقی کردنِ افراد: طبق نظرِ پنجم، مهم‌ترین هدف آموزش و پرورش باید آن باشد که افراد را اخلاقی‌تر بار بیاورد؛ یعنی کاری کند که افراد، به مرور به فضیلت‌های اخلاقی آراسته شوند. ژوزف باتلر یکی از بزرگترین طرفداران این نظر است. پایۀ اخلاقی زیستن آن است که درد و رنجِ غیر لازم به دیگران وارد نکنیم و برای دستیابی به این هدف باید به قاعدۀ زرین باور داشته باشیم؛ یعنی با دیگران چنان رفتار کنیم که خوش داریم آنها با ما رفتار کنند. اگر کسی به قاعدۀ زرین اعتقاد و التزام داشته باشد، به سه فضیلتِ «صداقت، فروتنی و احسان» آراسته می‌شود و همۀ فضائل از دل همین سه فضیلت سر برمی‌آورند.

 

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *