دل به دل راه دارد (۱)
دلهای انسانها، به یکدیگر «روزنه» دارند؛ یعنی از راههایی پنهانی که کیفیتِ آنها بر ما روشن نیست، اندیشهها و احساساتِ یک شخص به شخصی دیگر راه مییابند. بحثِ تله پاتی یا «ارتباط از راهِ دور» که این روزها نیز خیلی مورد توجه قرار دارد، نمونهای ویژه و نادر از مسألۀ کلّی و مهمِ مورد بحث ماست. در اینجا سخن بر سر آن نیست که برخی از انسانها دارای نیرویی هستند که میتوانند از راه دور، با هم ارتباط برقرار کنند و از احوال هم باخبر باشند، بلکه مسأله این است که همۀ انسانها دارای این ویژگی هستند که به محضِ قرار گرفتن در کنار یکدیگر، به شکلی نامحسوس در هم بازمیتابند و ویژگیهایی از قبیل شادی، غم، ترس، تعجب، تنفر، دوستی، تنبلی، ناامیدی، امیدواری و مانند آنها را از یکدیگر دریافت میکنند؛ بنابراین انسانها، حتی زمانی که خاموش در کنار هم نشستهاند، در حال داد و ستدِ احساسات واندیشه ها هستند:
میرود از سینهها در سینهها
از رهی پنهان، صلاح و کینهها
(مثنوی، د ۲/ بیت ۱۴۲۱)
این داد و ستدِ احساسات و اندیشهها، حتّی یک لحظه هم قطع نمیشود و قرار گرفتن در کنار دیگران، خواه ناخواه، زمینهای برای انتقالِ عواطف و افکار، از کسی به کسی دیگر را فراهم میآورد. یکی از نتایجِ مهمی که از این اصل به دست میآید، آن است که با تحلیل احساساتِ خود در هنگام ملاقات دیگران، میتوان آنها را شناخت. در توضیحِ این نکته باید توجه کرد که زبان و حرف زدن در بسیاری از مواقع سبب آشفتگی و تیرگیِ روابط میشوند؛ زیراکه انسانها میتوانند کاملاً بر خلافِ انگیزهها و مقاصد خود سخن بگویند و ریاکاری پیشه کنند و یا دروغ بگویند و دیگران را بفریبند (مثنوی، د۱/ ۵۷۷-۵۶۵)، امّا انسانها هرقدر زیرک و مکّار باشند، نمیتوانند از بازتافتنِ احساساتِ خود در دیگران جلوگیری کنند. به همین دلیل یکی از بهترین راهها، برای شناختنِ دیگران، این است که با دقت تمام به تحلیل احساساتی که در کنارِ آنها به ما دست میدهد، بپردازیم. این همان مطلب مهمی است که دفتر ششمِ مثنوی با آن پایان مییابد. در آخرین ابیات دفتر ششمِ مثنوی، مولانا میگوید: میتوان انسانها را از طریق سخنانشان شناخت، امّا ممکن است کسی از سر زیرکی یا بدسرشتی، با سخن، شما را بفریبد. چنین کسی را میتوان با بحثها و استدلالهای زیرکانه به اعتراف وادار کرد و از لابهلای سخنانِ او، آگاهیهایی را برای شناختنش به دست آورد، امّا اگر کسی آنقدر زیرک بود که به هیچ وجه نتوانستید از راهِ سخنانش او را بشناسید، خاموش و ساکت، در برابر او بنشینید و با دقت به آینۀ دل خود نگاه کنید. اگر با خود صداقت داشته باشید، میتوانید نقشهایی را که در مواجهه با او، بر آینۀ دلِ شما بازمیتابد، تشخیص دهید مثنوی معنوی، د ۶/ ۴۹۱۶-۴۹۰۰)؛ بنابراین یکی از بهترین و قابل اعتمادترین راهها برای شناختنِ دیگران، تحلیلِ دقیقِ احساسات و عواطفی است که در مواجهه با آنها در ما پدید میآید.
مصاحبت و همنشینیِ برخی از افراد آشکارا باعثِ تیرگیِ درون، بیحالی، تنبلی، بدبینی و ناامیدی میشود و در مقابل، در کنار بعضی دیگر از افراد احساسِ صفای باطن، شور و نشاط، جدّیّت و امیدواری در ما ایجاد میشود. توجه به همین احساسات و احوالِ درونی است که ما را توانا میسازد که دیگران را بشناسیم و فریبِ آنها را نخوریم. به این ترتیب اگر کسی زیباترین و امیدبخشترین سخنان را در گوش ما زمزمه کند، امّا دیدارِ او موجباتِ ناامیدی و کسالتِ ما را فراهم آورَد، روشن است که نباید فریفتۀ سخنانِ زیبای او شویم (مثنوی، د ۱/ ۴۵۲-۴۴۵). مولوی در غزل زیبای زیر، به روشنیِ تمام، به همین موضوع اشاره کرده است. او در این غزل به ما میگوید: دلهای انسانها با «روزنهایی» به هم راه دارند. این روزن حتّی اگر به اندازۀ سوراخِ سوزنی باشد، باز هم اهمیت فراوانی دارد و هرکس به آن بیتوجهی کند، اگر از بزرگترین دانشمندان هم باشد، نادانی بیش نیست. باید از این روزن به خانۀ ضمیرِ دوستان و همنشنیانِ خود نگاه کنیم و با دقتِ تمام ببینیم که در درونِ آنها چه میگذرد. هرگاه نزدِ کسی قرار گرفتیم و از او نور و روشنی بر ما بازتابید، باید مطمئن شویم که او انسانی والاست و دوستِ حقیقیِ ما اوست:
از دل به دل، برادر! گویند، روزنی است
روزن مگیر، گیر که سوراخِ سوزنی است
هرکس که غافل آمد از این روزنِ ضمیر
گر فاضلِ زمانه بُوَد، گول و کودنی است
زآن روزنه نظر کن در خانۀ جلیس
بنگر که ظلمت است در او، یا که روشنی است
گر روشن است و بر تو زند برقِ روشنش
میدان که کانِ لعل و عقیق است و معدنی است
پهلوی او نشین؛ که امیر است و پهلوان
گُل در رهش بکار؛ که سرویّ و سوسنی است
(کلّیّات شمس، چاپ هرمس، غزل شمارۀ ۴۴۳)