استاد فاضل و دانشمند، دکتر عبدالکریم سروش، در لوح فشردۀ رسول آفتاب، کلمۀ «بلا» را در بیت «رَستم از این نفس و هوا، زنده بلا، مرده بلا // زنده و مرده وطنم نیست بهجز فضل خدا» (دیوان شمس، غزل ۳۸)، در هر دو نوبت، به صورت «بِلا» (به + لا) خواندهاند. این تعبیر به شکلی که دکتر سروش آن را خواندهاند، معنای روشنی ندارد مگر با تکلف فراوان.
این کلمه به همان شکل «بَلا»، به معنی مصیبت و گرفتاری، درست است. مولانا در این بیت، از مَثَل معروف زنده بلا، مرده بلا استفاده کرده است. از این مَثَل هنگامی استفاده میکنند که کسی در زندگی خود، برای دیگران، مایۀ گرفتاری و درد سر است و مرگ او هم، برای آنها، باعث مشقت و دشواری جدیدی میشود؛ مثلاً کسی را در نظر بگیرید که در طول زندگی خود، همواره دیگران را رنجانده است و از قضا در یک روز زمستانی بسیار سرد از دنیا میرود و اطرافیان، برای تشییع جنازۀ او، با مشکلات زیادی روبهرو میشوند. دربارۀ چنین کسی میگویند: «او زنده بلا و مرده بلا بود»، یا «زنده بلا بس نبود، مرده بلا هم شد».
تعبیر «مرده بلا، زنده بلا» به شکل ضرب المثل در متون گوناگون، مانند جامع التمثیل از حبلهرودی، دوازده هزار مثل فارسی از استاد ابراهیم شکورزاده، داستاننامۀ بهمنیاری، امثال و حکم علامه دهخدا، تکملۀ امثال و حکم از استاد احمد گلچین معانی، فرهنگ عوام از استاد امیرقلی امینی و فرهنگ کوچه از شادروان احمد شاملو آمده است. استاد بهمنیار دربارۀ مثلِ «زنده بلا بس نبود، مرده بلا شد»، نوشتهاند: «در وقتی گویند که مرگ ظالمی باعث زحمت و ابتلای مردم شود؛ مثلاً اگر مقتول شده باشد، جمعی به اتهام شرکت در قتل او گرفتار شوند، یا اینکه مردم بیچاره مجبور باشند در تشریفات دفن و کفن و اقامۀ مجلس ماتم او خدمت و مساعدت کنند. خلاصه آنکه مردۀ آن ظالم، مانند زندهاش، موجب صدمه و آزار مردم باشد» (داستاننامه بهمنیارى، ص ۳۱۶). استاد بهمنیار در ادامه شکل «زنده بلا، مرده بلا» را آورده و آن را به شکل سابق ارجاع داده است.
شادروان شاملو دربارۀ مَثَل «زنده بلا، مرده بلا» چنین نوشتهاند: «بعض کسان در حیات و ممات اسباب رنج و ملال دیگرانند؛ فیالمثل حاکمان خودکامه تا زندهاند، بر مردمان ستم میکنند و چون درگذرند، غالباً جامعه به آشوب و هرج و مرج کشیده میشود. لئیمان ثروتمند تا هنگامی در قید حیاتند، اهل و پیوند خود را در سختی و عسرت نگه میدارند و چون بمیرند، معمولاً میراث ایشان بازماندگانشان را به بلا و محنت میافکند» (فرهنگ کوچه، مثل ۵۲۰۲). ایشان در ادامه، دو شکل دیگر این ضرب المثل را آوردهاند: «زنده بلا بود مرده بلا شد» و «زنده بلا نبود، مرده بلا شد».
این ضرب المثل در متون پیش از مولانا هم آمده است و همین نشان میدهد که سابقۀ دیرینهای دارد؛ برای نمونه عطار در بیت ۳۹۰۶ الهینامه چنین میگوید:
تو همچون مِهدهِ بد مینمایى
که خود را مرده و زنده بلایى
دکتر شفیعی کدکنی در تعلیقاتشان بر این بیت چنین نوشتهاند: «بیگمان ضربالمثلی بسیار کهن بوده است، به این مضمون که مِهدِه ( = کدخدای) بد زندگی و مرگش هر دو بلاست؛ وقتی هست، از بودنش زیان است و چون بمیرد و نباشد، غیاب او کارها را نابهسامان میکند». استاد شفیعی در ادامه، راجع به مصراع دوم، نوشتهاند: «مرده و زنده بلا: چه مرده و چه زنده، در هر دو صورت براى خویشتن بلایى هستى» (الهینامه، ص ۶۴۰).
در بیتی از رضی الدین آرتیمانی (درگذشته به سال ۱۰۳۷ قمری) کاربرد دقیق این مثل را میبینیم:
مرگِ رضى موجبِ ملالِ تو گردید
زنده بلا بس نبود، مرده بلا شد
(تذکره نصرآبادى، ج ۱، ص ۳۸۷)
ملا محسن فیض کاشانی این تعبیر را به شکل صفت جانشین اسم به کار برده است:
این تن ز کجا راه به سر منزل جان برد؟
این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد؟
(کلیات علامه ملا محمد محسن فیض کاشانى، ج ۲، ص ۷۱۸)
در کتاب ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم (ص ۱۰۲) نیز کاربردِ صفتی این تعبیر را ملاحظه میکنیم: «القصه چون آن مرده بلای زنده بلا به چهار حمال آرزوهای محال جیفۀ پلید خود را به آن روضۀ پاک برد …».
با این توضیحات تردیدی بر جای نمیماند که در شعر مولانا تعبیر بَلا درست است، نه بِلا. او در این مصراع، با بهرهگیری از مَثًل زنده بلا مرده بلا، نفس را توصیف میکند و میخواهد بگوید: «من از این نفس که زندهاش بلا و مردهاش بلاست، رَستم». به نظر مولانا انسانِ نفسانی، زنده و مردهاش مایۀ درد سر و گرفتاری است، دقیقاً برعکس انسان الهی که زنده و مردهاش مایۀ خیر و برکت است:
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بُوَد
بی خدا آب حیات آتش بُوَد
(مثنوی، د ۵/ بیت ۷۷۱)
* با سپاس فراوان از همکاران فاضل و عزیزم مریم میرشمسی، ایرج مهرکی و بهروز صفرزاده که این یادداشت بی راهنماییهای آنها فراهم نمیآمد.
* در تهیۀ این یادداشت مختصر، فراوان از آثار مؤسسۀ تحقیقات کامپیوتری نور استفاده کردم. از همۀ عزیزانی که این گنج شایگان را به رایگان در اختیار جامعۀ فرهنگی ما گذشتهاند، صمیمانه سپاسگزارم.
منابع
ــ بهمنیار، احمد (۱۳۸۱). داستاننامه بهمنیاری. تهران: دانشگاه تهران، مؤسسۀ انتشارات و چاپ.
ــ دهخدا، علی اکبر (۱۳۶۱). امثال و حکم. تهران: امیر کبیر.
ــ شاملو، احمد (۱۳۷۷). فرهنگ کوچه. با همکاری آیدا سرکیسییان. تهران: مازیار.
ــ عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم (۱۳۷۶). الهی نامه. به تصحیح فؤاد روحانی. تهران: زوّار.
ــ مولوی، جلال الدین محمد (۱۳۷۵). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد الین نیکلسون. تهران: توس(افست).
ــ مولوی، جلال الدّین (۱۳۳۹). کلّیات شمس یا دیوان کبیر. تصحیح بدیع الزّمان فروزانفر. تهران: دانشگاه تهران.
ــ نصرآبادى، محمدطاهر (۱۳۷۸). تذکره نصرآبادى؛ تذکره الشعراء. به انضمام رسائل، منشآت و اشعار. به کوشش محسن ناجى نصرآبادى. تهران: اساطیر.
ــ واله اصفهانی، محمد یوسف (۱۳۸۲). ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم. تصحیح محمدرضا نصیری. تهران: انجمن مفاخر فرهنگی.
میم کاف با سلام. بله، بیت ذیل از غزل ۵۵۳ شمسِ مولانا، نیز با فرموده ی جناب تان در مورد زنده بَلا، مرده بلا و نیز بیت ۷۷۱ دفتر ۵ مثنوی، جناس دارد: بی تو، نه زندگی خوش ام، بی تو، نه مُردگی خوش اَم سَر زِ غمِ تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود. ⚘
میم کاف کَدخدایِ ده اسم اَش قَمَربَيگ بود، دهاتی ها را اذيت ميکرد، وقتی می مُرد گفت: من مردم را خيلی اذيت کردم بگذاريد با مرده یِ من هرکاری مي خواهند بکنند. وقتی مُرد، دهاتی ها ريختند سر قبر اَش، با بيل و کلنگ، محشری شد و دعوایی و خونريزی! . يکی فرياد زد: *زنده بلا، مُرده بلا، قمربيگ!* • از کتاب طهران قدیم ( نوشته یِ جعفر شهری) مولانا هم در غزل ۳۸ شمس میگه: *رَستم اَزین نفْس و هوا، زنده بَلا، مُرده بَلا*!
میم کاف وباز البته، دکتر شمیسا در ص ۹۱ گزیده ی غزلیات مولوی ۳ معنی برایِ " زنده بلا، مرده بلا" متصور می شود و یک معنی آن: یعنی زندگیِ بد، نه مرده نه زنده، کج دار و مریز، با هزاران زحمت. و معنی بیت از غزل ۳۸ مطروحه: یعنی با هر زحمتی که بود ( زنده بلا، مرده بلا) خود را از شرّ نفس و هوا رها ساختم.
محمدرضا لطفا شرح کامل غزل ۳۸ غزلیات شمس رو تهیه کنید