شکست و پیروزی
افراد زیادی را میشناسم که بر اثر یک شکستِ عاطفی، یا به خاطر یک ناکامیِ علمی، یا به سببِ یک شکست اقتصادی و نظایر آنها، برای همیشه پای خود را از گردونۀ زندگی بیرون کشیده و دست از هرگونه تلاشی برای برخاستن و ساختنِ زندگی خود برداشتهاند. به نظر میرسد که مشکل اصلیِ این قبیل افراد آن است که نگاه درستی به نقش خطاها و شکستها در زندگیِ انسان ندارند و اولین گام برای چنین کسانی همانا تصحیح کردنِ این نگاه نادرست است.
باید بدانیم که رشد انسان، بدون خطا و شکست، ممکن نیست. تکامل آدمی در بستر خطاها و ناکامیها جریان مییابد. آنکه خطایی نمیکند، رشدی هم برای او متصور نیست. نه تنها انسانهای معمولی، بلکه انسانهای بزرگ و فرهیخته نیز از خطا و شکست در امان نیستند. آدمی برای رشد و پیشرفت راهی جز آزمون و خطا ندارد و باید آنقدر خطا کند و از خطاها بیاموزد، تا سرانجام راهِ درست را بیابد و کسی که شجاعت خطا کردن و خطر کردن ندارد، همیشه در سطح جریان زندگی باقی میماند و به ژرفای آن راه نمییابد؛ بنابراین آنچه که مهم و مطلوب است، خطا نکردن و شکست نخوردن نیست، بلکه نگاهی است که ما باید به خطاها و شکستهای خود داشته باشیم.
بسیاری از انسانها در مواجهه با اشتباهات و شکستها، راهی بسیار زیانبار را انتخاب میکنند و آن عبارت است از عذاب وجدان و احساس گناه و دست برداشتن از اهدافِ خود و تلاش برای فراموش کردنِ آن خطا و ناکامی. در حالیکه افراد فرهیخته و دانا، در برابر هر خطایی به تأمل میایستند و میکوشند به خوبی آن را تحلیل کنند و از آن برای رشد و تعالی خود نکتهها بیاموزند؛ چراکه آنها میدانند که هر خطا و شکستی درواقع نشانۀ آن است که در برنامۀ علمی، اقتصادی، معنوی یا عاطفیشان نقصی وجود دارد و چیزی سر جای خودش نیست؛ لذا وظیفۀ آنها این است که همۀ نیروهای عقلی و ایمانی خود را به کار گیرند تا ریشههای آن خطا و شکست را بیابند و با اصلاح آنها، از نو کارخود را آغاز کنند.
هر خطا و شکستی پیامهایی را برای ما به ارمغان میآورد که آنها را از هیچ چیز دیگری نمیتوانیم فرابگیریم. از این منظر، خطا و شکست نه تنها امری نامطلوب و نکوهیده نیست، بلکه فرصتی استثنایی برای آموختن، تجربه کردن، عیبهای کارِ خود را دریافتن، خود را بهتر شناختن و پیش رفتن به سوی کمال است، به شرط اینکه بدون ناامیدی، بدون احساس گناه و عذاب وجدان، بدون تردید کردن در ارزشمندی خود و بدون نگرانی از داوریهایِ دیگران، به ارزیابیِ منصفانه و آگاهانۀ خطا و شکستِ خود بپردازیم و صادقانه و خالصانه به تحلیل علل و اسباب آن بپردازیم. خطاهای ما نقصهای وجودی، کاستیهای فکری و عقلی و ضعفهای ایمانیمان را به نشان میدهند و میتوانند انگیزۀ ما را برای رشد و تعالی صدچندان کنند.
کسی که این نکتۀ مهم را دریابد، درواقع به کیمیایی دست یافته است که ناکامی را به کامیابی، شکست را به پیروزی و خطا را به صواب تبدیل میکند و این بیتهای زیبای مولانا را وصف حال خود مییابد:
گرچه هست این دَم برِ تو نیمشب
نزد من نزدیک شد صبح طرب
هر شکستی پیش من پیروز شد
جمله شبها پیش چشمم روز شد
پیش تو خون است آبِ رودِ نیل
نزد من خون نیست، آب است، ای نبیل!
(مثنوی، د ۶، ۸۵۶-۸۵۴)