ظاهرگرایی و حل مسأله

ظاهرگرایی و حل مسأله

در یادداشت بالا گفتم که بین جلو صحنه و پشت صحنۀ زندگی‌ بسیاری از انسان‌ها فاصلۀ زیادی وجود دارد و آنها برای آن‌که بتوانند بر دیگران تأثیر بگذارند، یا برای آن‌که بتوانند تصویری نیکو از خود به دیگران نشان دهند، همۀ ناراحتی‌ها و آشفتگی‌های درونی خود را ماهرانه نادیده می‌انگارند و با انواع نقاب‌ها و نفاق‌ها، ظاهری زیبا و فریبا از خود نشان می‌دهند؛ آنها باطنی ویران و ظاهری آباد دارند و البته چنین وضعیتی به هیچ روی باعث آرامش عمیق و شادی اصیل نمی‌شود.

اکنون به این نکته اشاره می‌کنم که این موضوع تنها به افراد مربوط نمی‌شود و ملت‌ها نیز کمابیش گرفتار این وضعیت‌اند. البته به علل گوناگون، در برخی از کشورها فاصلۀ میان ظاهر و باطن بسیار اندک است و در بعضی دیگر از کشورها، ورطه‌ای پرناشدنی میان «بود» و «نمود» وجود دارد. با کمال دریغ باید گفت ایران عزیز ما از جمله کشورهایی است که عموم ساکنانِ آن آن‌گونه که هستند، نمی‌نمایند و آن‌چنان که می‌نمایند نیستند. ظاهرآرایی و ریاکاری و نقاب زدن و نفاق کردن همۀ شئون زندگی ما ایرانیان را در بر گرفته است و به قول حافظ «چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند».

دربارۀ سرشت این پدیده، علل اجتماعی و روان‌شناختی آن و نیز راجع به درمان‌های آن فراوان می‌توان گفت و نوشت. در این نوشتار کوتاه قصد دارم به یک نکتۀ مهم دربارۀ توجه افراطیِ ایرانیان به حفظ کردنِ ظاهر و تصویر نیکو از خود نشان دادن، اشاره کنم و آن رابطۀ «حل مسأله و ظاهرگرایی» در ایران است. اگر به شیوه‌های حل مسأله در جامعۀ ایرانی نگاه کنیم، درمی‌یابیم که ما ایرانی‌ها غالباً به دنبال «خوشایندترین و دلپذیرترین راه حل» هستیم، نه در جستجوی «درست‌ترین و واقعی‌ترین راه حل». یعنی ما وقتی که می‌خواهیم مسأله‌ای خانوادگی ، شغلی یا اجتماعی را حل کنیم، بیش از آن‌که صادقانه و واقع‌بینانه در پی راهِ حل درست و منطقی باشیم، می‌کوشیم راه حلی را پیدا کنیم که باعث خشنودی و رضایت دیگران می‌شود و به ظاهرِ زیبای ما خدشه‌ای وارد نمی‌کند. ظاهراً این رویکرد به حل مسأله ریشه در احساسی‌گری افراطی ما ایرانیان و نیز تمایل شدیدمان به جلب رضایت همگان و تصویر زیبا از خود نشان دادن دارد؛ بنابراین همان‌گونه که در روابط روزانه‌مان شدیداً گرفتار «تعارف» هستیم، در هنگام حل مسأله هم بیشتر درصدد تعارفیم تا حلِ واقع‌بینانۀ مسأله؛ به همین سبب غالباً «درستی» را در پای «خوشایندی» قربانی می‌‌کنیم.

این نکته‌ای است که گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که در سال ۱۳۴۱ در ایران بوده‌اند، به آن اشاره کرده‌اند. اظهار نظر آنها دربارۀ این موضوع مهم، برای هر کسی که دلش برای ایران عزیزمان می‌تپد، متضمن هشداری جدی است: «شاید چندان بی‌انصافی نباشد اگر بگوییم که تمایل سنتی ایرانیان به تعارفات، سبب می‌شود که حتی ایرانیِ آموزش‌دیده در امور فنی به سمت پذیرش و تبعیت از خوشایندترین راه حل مسأله کشانده می‌شود، فارغ از این‌که آیا خوشایند بودن و درستیِ راه حل همبستگی کافی با هم دارند یا نه» (برنامه‌ریزی در ایران، از مک لئود، ص ۳۳، به نقل از مقدمۀ محسن گودرزی بر کتاب «همه دروغ می‌گویند»، ص ۱۴).

قرن‌هاست که ما ایرانیان «واقع‌بینی» و «درستی» را به نفع «جلب نظر دیگران» و «تصویر نیکو از خود نشان دادن» کنار گذاشته‌ایم. به نظر می‌رسد مادام که ما می‌خواهیم با تعریف و تعارف مشکلات‌مان را حل کنیم، راه به جایی نمی‌بریم. چه کسی می‌تواند ثابت کند خوشایندترین راه حل لزوماً درست‌ترین راه حل نیز هست. راه حل خوشایند ممکن است در کوتاه‌مدت حال ما را خوش کند، اما در درازمدت زندگی را به جهنمی واقعی تبدیل می‌کند.

منابع
ــ مک لئود، تاس. اچ. «برنامه‌ریزی در ایران». ترجمۀ علی‌اعظم محمدبیگی. نشر نی. چاپ چهارم. ۱۳۹۴٫

ــ مقدمۀ محسن گودرزی بر «همه دروغ می‌گویند»، از ست استیونز. ترجمۀ ریحانۀ عبدی. نشر گمان. چاپ دوم. ۱۳۹۸٫

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *