مولانا و ترس و تجارت
بسیاری از باورها، از فرط شهرت و تکرار، به حقایقی بدیهی تبدیل میشوند و کمتر کسی به خود اجازه میدهد در آنها تردید کند، اما باید بدانیم که هر سخن مشهوری لزوماً درست نیست و لازمۀ حقیقتجویی تردید کردن در بدیهیات است. درمورد مولانا نیز تعدادی جملۀ مشهور وجود دارد که بسیاری از آنها درست نیستند، یا دست کم به صورت مطلق پذیرفتنی نیستند و باید به قیدها و شرطهای آنها توجه داشت. یکی از جملات مشهور دربارۀ مولانا این است که او در مناسبات میان انسان و خدا صرفاً به «عشق» توجه دارد و «ترس» و «تجارت» را به طور کامل مردود میداند. در این یادداشت به اختصار دربارۀ نظر مولانا راجع به ترس و تجارت سخن میگوییم.
مولانا روحی حماسی دارد، بسیار دلیر و شجاع است و به برکت عشق، از همۀ ترسها و نگرانیهای بشری فراتر رفته است. او خود دربارۀ تقابل عشق و ترس چنین میگوید:
ترس مویى نیست اندر پیش عشق
جمله قربانند اندر کیش عشق
عشقْ وَصْفِ ایزد است، امّا که خوف
وصفِ بنده مُبتلاى فَرْج و جوف …
زاهدِ باترس مىتازد به پا
عاشقان پَرّانتر از برق و هوا
(مثنوی، د ۵/ ۲۱۸۱-۲۱۷۹)
با این که مولانا سرحلقۀ عارفانِ عاشق است، اما نباید گمان کنیم او به «ترس» و «تجارت» که نقطۀ مقابل عشقاند و به عنوان ویژگیهای زاهدانه همیشه مورد نکوهش قرار گرفتهاند، کاملاً بیتوجه است. درنگی در مثنوی نشان میدهد که این جان شکوهمندِ حماسی، یا برای توجه به سطح مخاطبان خود و یا به سبب دینداریِ خویش و شاید هم به سببی دیگر، بسیار واقعبینانه میکوشد ترس و تجارت را که از نظر او شایستۀ مقام والای انسانی نیستند، بستاید و از طریق این دو انگیزه انسانها را به خیر و نیکی دعوت کند؛ برای نمونه در ابیات زیبای زیر از دفتر ششم که مولانا آنها را در واپسین سالهای عمر شریف خود سروده و انتظار میرود به اوج عشق و ازخودگذشتگی و تسلیم رسیده باشد، میبینیم که او بر تجارت با خدا تأکید میکند و با لحنی صادقانه آن را میستاید:
مُشترى خواهى که از وى زر بَرى
بِهْ ز حق کى باشد، اى دل، مشترى؟
مىخَرَد از مالت اَنبانى نَجِس
مىدهد نورِ ضَمیرى مُقتبِس
مىستاند این یخِ جسمِ فنا
مىدهد مُلْکى برون از وهمِ ما
مىستانَد قطره چندى ز اشک
مىدهد کوثر که آرَد قندْ رشک
مىستانَد آهِ پُرسودا و دود
مىدهد هر آه را صد جاهْ سود
هین، در این بازارِ گرمِ بى نظیر
کهنهها بفْروش و مُلْکِ نقد گیر!
ور تو را شَکّى و ریبى ره زَنَد
تاجرانِ اَنبیا را کُن سَنَد!
(همان، د ۶/ ۸۸۷ – ۷۷۹)
تنها خدا و اولیایی که خداگونه شده و آتش در دودمان خودخواهی زدهاند، در فراسوی سود و زیان قرار دارند، اما اگر واقعبینانه نگاه کنیم، میبینیم غالب سالکانی هم که ریاضتهای دشوار را بر خود هموار میکنند، به سودای تجارت چنین میکنند. آنها از سودها و لذات دنیایی میگذرند تا به سودها و لذات پایدار و معنوی برسند (همان، د ۳/ ۳۳۵۷ – ۳۳۴۹).
درمورد «ترس» نیز چنین است. مولانا بارها از ترسی که لازمۀ تقوا و پارسایی است، به عنوان یک فضیلت دینی ستایش کرده و آن را مایۀ دستیابی به آرامش و امنیت دانسته است. به نظر او شرط دستیابی به امنیت «ترسیدن» است. هر که به مقتضای عقل بترسد و خود را از پلیدیها دور کند و نیز هر کس از خداوند بترسد و فضیلتمندانه زندگی کند، به امنیتِ روانی و آرامش خاطر دست خواهد یافت:
هر که ترسید از حق و تقوی گُزید
ترسد از وی جنّ و اِنس و هر که دید …
«لاتَخافُوا» هست نُزْلِ خایفان
هست درخور از برای خایف آن
هرکه ترسد، مر ورا ایمن کنند
مر دلِ ترسنده را ساکن کنند
(همان، د ۱/ ۱۴۳۱ – ۱۴۲۵).
در زمان خلیفۀ دوم آتشی عظیم در شهر میافتد و نیمی از شهر میسوزد. مردم با آب و سرکه میکوشند آتش را خاموش کنند، اما آتش هر لحظه فروزانتر میشود و شهر را در کام خویش میکشد. مردم سرآسیمه نزد خلیفه میروند و از او یاری میجویند. خلیفه میگوید: «این آتش شرارهای از آتش ظلم شماست. آب و سرکه را رها کنید و با صدقه و خیرات این آتش را خاموش کنید». مردم به او میگویند: «ما خیلی زیاد صدقه دادهایم، ولی سودی نداشته است» و خلیفه میگوید: «شما از سر عادت و فخرفروشی و ریاکاری صدقه دادهاید و کار خیر کردهاید، نه به خاطر ترس و تقوا و نیاز. دلیل این سخن آن است که هرکدام از شما صرفاً به نزدیکان خود کمک کردهاید نه به نیازمندان واقعی» (همان، د ۱/ ۳۷۲۰ – ۳۷۱۶). اینجا هم میبینیم که مولانا «ترس از خدا» را یکی از فضائل دینی به شمار میآورد و عمل درست را آن میداند که از خداترسی سرچشمه بگیرد. مولانا در جایی دیگر از مثنوی، ترس را در کنار عشق، کمند لطف خدا میخواند. به نظر او خدا با دو کمندِ ترس و عشق انسانها را شکار میکند(همان، د ۲/ ۱۹۷ – ۱۹۵). البته بهتر است که انسان با کمندِ عشق شکار شود، اما کسانی نیز که با ترس در دامِ حق میافتند، مقام والایی دارند و نباید در آنها به چشم تحقیر نگریست:
غصه و ترس و بلا هست کمند خدا
گوشکشان آردت رنج به درگاهِ جود
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۸۸۷)
با توجه به مطالب بالا میتوان یکی از خطاهای رایج در عرصۀ مولاناشناسی را تصحیح کرد و آن خطا این است که بپنداریم مولانا یکسره در پی عشق بوده و به ترس و تجارت توجهی نداشته است. از مجموعۀ سخنان مولانا به روشنی برمیآید که او اگرچه عشق را مهمترین انگیزه و عامل در سلوک اخلاقی و عرفانی میداند، اما به هیچ روی از ارزشِ ترس و تجارت به عنوان دو انگیزۀ مهم در مناسبات انسانی و نیز در امور معنوی و عرفانی غافل نیست.