نکتهای در باب تغییر دادن عقاید دیگران
یکی از پدیدههای رایج در دنیای انسانی، تلاش برای تغییر دادنِ عقاید دیگران و تحمیل باورهای خود بر آنان است. این کار هم در میان افراد مذهبی دیده میشود، هم در بین افراد روشنفکر و دانشمند. افراد مذهبی از دیدنِ کسانی که باورهای دینی ندارند، آشفته و نگران میشوند و تلاش میکنند آنها را هدایت نمایند. افراد غیرمذهبی نیز با دیدن افراد مذهبی پریشان میشوند و سعی میکنند به هر شکل ممکن باورهای دینی آنها را تغییر دهند.
گفتنی است که تلاش برای تغییر دادن باورهای دیگران میتواند کاملاً خیرخواهانه انجام شود. به این معنا که شخص گمان میکند در زندگی دینی برکاتی وجود دارد و مایل است که دیگران نیز از این برکات برخوردار شوند. به همین منوال شخص روشنفکری که باورهای دینی را از مقولۀ امور خرافی و نامعقول به شمار میآورد، گمان میکند که رها کردن آن باورها میتواند باعث نیکبختی افراد شود. به این ترتیب افراد باورهای دیگران را به چالش میکشند و عقاید خود را بر آنها تحمیل میکنند، با این گمان که خیری به آنها میرسانند.
این حد از تلاش را میتوان پذیرفت و حتی از آن قدردانی کرد؛ زیراکه از خیرخواهی و خلوص مایه میگیرد، اما وقتی که تلاش برای تغییر دادنِ عقاید دیگران و تحمیل باورهای خود بر آنها شکلی افراطی به خود میگیرد، باید به طور جدی در آن تجدید نظر کرد. کسی که از دیدنِ باورهای کسی دیگر به شدت آشفته میشود و با تمام وجود درصدد تغییر دادنِ آنها برمیآید و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکند، باید بداند که در وضعیت روانیِ سالمی قرار ندارد. به احتمال زیاد چنین روحیهای از ناامنی درونی و ضعفِ روانی سرچشمه میگیرد. اعتقاد پولادینِ متعصّبانه، به ویژه اگر از مدارا و مروّت به دور باشد، سرپوشی است بر روی اضطراب عمیقی که پنجه بر روان شخص کشیده است.
استاد تامس مور در این باره چنین میگوید: «در بهترین حالت میل به تغییر عقیدۀ دیگران ممکن است ناشی از مزایایی باشد که خودتان از آن مسیر دریافت کردهاید، اما وقتی نیاز به تغییر عقیدۀ دیگران شدید باشد، میتوانید نوعی ناامنی [را] در بنیان آن تشخیص دهید. باور نیرومند و پرطنین ممکن است پوششی برای تردید و دودلی باشد … نیاز به تغییر عقیدۀ دیگران ممکن است برآمده از نیاز به یافتن تأیید و پشتیبانی برای غلبه بر اضطرابتان باشد (روحدرمانی، از استاد تامس مور، ترجمۀ استاد محمدرضا سلامت، ص ۲۹۸).
بنابراین کسانی که از دیدنِ عقاید مخالف برمیآشوبند و خود را حق مطلق میدانند و در مسیر تغییر دادنِ آن عقاید مخالف، سرسختانه فعالیت میکنند، باید بدانند که نقابی ستبر بر روی ضعفهای روانی و اضطرابهای درونی خود زده و پشت آن سنگر گرفتهاند. شخصی که درونی امن دارد، با گشودگی تمام با عقاید مخالف مواجه میشود و اگر هم خطایی در باورهای کسی ببیند، با نهایت مهر و لطف آن را با او در میان میگذارد.
به نظر میرسد که بین تعصب و اضطراب پیوندی استوار وجود دارد و شخص متعصب اگر این نکتۀ مهم را دریابد، به جای تلاش برای تغییر دادنِ عقاید دیگران، در پی درمانِ اضطراب خود برمیآید.
ایرج شهبازی
هفدهم اردیبهشتماه ۱۴۰۴