چند سخن عمیق و تامل‌برانگیز از رومن رولان

۱) چه سعادتی است تنها بودن، با خویش بودن! چه سعادتی است از زنجیر آزاد شدن و از شکنجه‌ی خاطرات و از نیرنگِ چهره‌های محبوب و منفور رهایی یافتن! چه سعادتی است زیستن، اما طعمه‌ی زندگی نبودن، فرمانروای زندگی گشتن. (ژان کریستف، ج ۲/ ص ۱۱)

۲) جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید … خود را همان که هستید، نشان بدهید. این بزکِ تهوع‌انگیزِ دورویی و دوپهلویی را از چهره‌ی روح خود بزدایید و با آب فراوان بشویید … هر چه می‌خواهید، باشید، ولی برای خدا حقیقی باشید. (همان، ص ۶۸)

۳) اگر هنر و حقیقت نتوانند در کنار هم زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد. (همان، ص ۶۸)

۴) در زندگی دورانی است که در آن باید جرأت بی‌انصاف بودن داشت؛ جرأت آن داشت که همه‌ی تحسین و احترامی را که به شخص تلقین کرده و آموخته‌اند، به دور انداخت و همه چیز را از دروغ و حقیقت انکار کرد، مگر آنچه را که شخص خود به حقیقت آن پی برده باشد. کودک، در سراسر تربیت خویش و بر اثر همه‌ی آن چیزها که در پیرامون خود می‌بیند و می‌شنود، چنان توده‌ی انبوهی از دروغ و حماقت را همراه با حقایق اساسی زندگی فرومی‌دهد که نخستین وظیفه‌ی هر نوجوانی که می‌خواهد انسان سالمی باشد، آن است که همه را بالا بیاورد. (همان، ص ۲۹)

۵) تا کسی پیه مسخره بودن را به تن نمالد، نمی‌تواند هیچ چیز با عظمتی بیافریند. برای فرورفتن در کنهِ هر چیزی، باید به جنگ پروا و ادب و حیا و دروغ‌های اجتماعی که قلب انسان در زیر آن‌ها خفه می‌شود، رفت. شخص اگر بخواهد کسی را از خود نرماند، باید همه‌ی عمر به همین خشنود باشد که به مردمی تنک‌مایه فقط آن حقیقت مبتذلی را که قادر به جذب آن هستند، بدهد باید همچنان بیرون دروازه‌ی زندگی بماند. انسان تنها هنگامی بزرگ می‌شود که این پرواها را زیر پا بگذارد. (همان، ص ۴۰)

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *