عزّتِ نفس و معانی آن

عزّتِ نفس و معانی آن

استاد مصطفی ملکیان

عزّتِ نفس یعنی اینکه انسان نزد خودش عزیز باشد. فیلسوفان و روانشناسان معتقدند عزّتِ نفس باید مؤلفه‌های زیر را داشته باشد و هرچه انسان از اینها بیشتر برخوردار باشد، عزّت نفسش هم بیشتر خواهد بود:

۱) انسان به‌جد خواستار این باشد که دیگران حقوقش را محترم بدانند. ممکن است بپرسید که آیا ممکن است کسی هم باشد که خواستار چنین چیزی نباشد؟ پاسخ این است که در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسیاری از انسان‌ها چنان زندگی می‌کنند که گویی بدشان نمی‌آید که گاه دیگران حقوقشان را محترم نشمارند؛ مثلاً وقتی کسی با کس دیگری شوخی‌ای می‌کند که او نمی‌پسندد، اما واکنش مناسب نشان نمی‌دهد، با این کار عملاً دست آن شخص را در تجاوز به حقوقش باز می‌گذارد. خانم ناتالی براندن، از بزرگترین روانشناسان حوزۀ سلامت روان، در کتابش با عنوان «سلامت روان» می‌گوید که اکثر تعرضاتی را که به حقوق انسان می‌شود، خود انسان با رفتارش (گفتار یا کردار) مجوّز آنها را داده است و گویی به زبان حال به دیگری گفته است که من آنقدر قوی نیستم و بنابراین تو می‌توانی به حقوق من تجاوز کنی. 

۲) انسان در عین حال که معتقد است وضع موجودش کاملاً مطلوب نیست، جداً معتقد باشد که می‌تواند به سوی وضع مطلوب‌تر حرکت کند. به عبارت دیگر انسان معتقد باشد که می‌تواند بهتر از اینکه هست، باشد و اگر این طور شد، درواقع گویی دو چیز را پذیرفته است: یکی آنکه وضع فعلی‌اش بهترین وضع نیست و دیگر اینکه آنقدر حقیر نیست که قدرت حرکت کردن به سوی وضعیت مطلوب را نداشته باشد. کسی که در وضعیت موجودش باقی می‌ماند و تلاشی برای حرکت به سوی وضعیت مطلوب نمی‌کند، در حقیقت عزّتِ نفس خودش را از دست داده است.

۳) انسان معتقد باشد که «می‌تواند» و «باید» به خود تکیه کند و نه به هیچ موجود دیگری، چه طبیعی و چه ماوراءطبیعی. کسانی عزّت نفس دارند که به غیر خود تکیه نمی‌کنند. سابقه این مطلب به اپیکور بازمی‌گردد. به نظر او انسان فقط هنگامی به خود تکیه نمی‌کند که برای خود در مقام نظر به عقلانیت و در مقام عمل به آزادی قائل نباشد. همه انسان‌ها به اندازه کافی برای بهبود زندگی خود از عقلانیت و آزادی بهره دارند؛ بنابراین معنا ندارد که به موجود دیگری تکیه کنند. انسان وقتی به کس دیگری تکیه می‌کند که یا در دانایی یا در توانایی و یا در هر دو در خود احساس ضعف می‌کند. انسان برای بهبود زندگی‌اش محتاج آزادی‌های زیست‌شناختی، روانشناختی، جامعه‌شناختی و تاریخی است که همه را به قدر کفایت داراست، نه اینکه صد در صد واجد آنها باشد، اما به مقداری که لازم است داشته باشد، دارد. این را برای این می‌گویم که استدلال کسانی که انسان را از تکیه بر خودش بازمی‌دارند، این است که عقل انسان کامل و صد در صد نیست، بله این سخن درست است، اما انسان به مقداری که برای بهبود زندگی‌اش لازم است، عقلانیت دارد. 

تکیه بر خود وقتی حاصل می‌شود که چهار نکته محل توجه قرار گیرد: اول اینکه هدف یا اهدافی که برای زندگی خود تعیین کرده‌ایم، از عقلانیت کافی برخوردار باشد؛ دوم اینکه ابزارهایی که برای رسیدن به آن هدف یا اهداف انتخاب کرده‌ایم، از عقلانیت کافی برخوردار باشد؛  سوم اینکه برنامه‌ریزی‌ای که برای رسیدن به آن هدف یا اهداف داریم، از عقلانیت کافی برخوردار باشد و چهارم اینکه توانایی لازم برای اجرای آن برنامه‌ریزی را داشته باشیم. سه نکته اول به عقلانیت مربوط می‌شود و نکته آخر به آزادی. اگر این چهار چیز در انسان باشد، معلوم می‌شود که نباید به دیگران تکیه کند. از سوی دیگر مسلّم است که انسان یک‌هزارم آنچه را که برای زندگی‌اش نیاز دارد، نمی‌تواند خود فراهم آورد و باید دست نیاز به سوی دیگران دراز کند، اما نکته اینجاست که به قول روانشناسان، «دادوستد» غیر از تکیه است؛ انسان نیازهای فراوانی به دیگران دارد و دیگران هم همین طور. دو فرق عمده «دادوستد» و «تکیه» این است که اولاً در تکیه، انسان فقط گیرنده است و دهنده نیست، اما در دادوستد هم گیرنده است و هم دهنده؛ ثانیاً دادوستد در ناحیه وسایل است، اما تکیه ممکن است در ناحیه هدف زندگی باشد؛ بنابراین، باید توجه داشته باشید هر وقت که سروکارتان در باب هدف زندگی شد، نباید چیزی از کسی بخواهید، والا با عزّت نفس شما جور درنمی‌آید.

بعضی از روانشناسان گفته‌اند تا کسی هر سه این مؤلفه‌های عزّت نفس را نداشته باشد، عزّت نفس در او پدید نمی‌آید. به اصطلاح قدما، این سه مؤلفه علی وجه الجمعیه عزّت نفس را تأمین می‌کنند، نه علی وجه البدلیه. به نظرِ من انسان به هر اندازه که از هر کدام از این سه مؤلفه برخوردار باشد، عزّت نفس خواهد داشت. البته شکی نیست که ممکن است اهمیت این سه مؤلفه در زندگی ما به یک اندازه نباشد. من معتقدم که مؤلفه اول از همه مهم‌تر است و چه‌بسا بتوان گفت که مؤلفه‌های دوم و سوم از مؤلفه اول قابل استخراج‌اند.
روانشناسی اخلاق ،جلسۀ ۴۰
منبع: کانال استاد مصطفی ملکیان
مدت سخنرانی: ۳۵ دقیقه

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *