ایرج شهبازی
یکی از شرمآورترین و حیرتانگیزترین حوادث در تاریخ ایران، خرید و فروش انسان است؛ به این معنی که کسی پولی کلان به شاه میدهد و در مقابل، اختیار جان یا مال یکی از بزرگان را به دست میآورد. در تاریخ فراوان میبینیم که افرادی به این ترتیب توانستهاند بر جان و مال کسی دیگر مسلط شوند و با او هر گونه که خواستهاند، رفتار کنند.
یکی از عجیبترین نمونههای انسانفروشی را در راحه الصدور راوندی میبینیم. خواجه احمد، پسر خواجه نظام الملک معروف که وزیرِ سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی است، از سلطان میخواهد که رئیس همدان را که سید ابوهاشم نام دارد، در قبال پانصدهزار دینار به او تحویل دهد.
سلطان که مردی مالدوست است، این پیشنهاد شرمآور را میپذیرد. سید ابوهاشم از این ماجرا خبردار میشود، نزد پادشاه میرود و از سلطان میخواهد که وزیرش را در قبال هشتصدهزار دینار به او بفروشد. سلطان که میبیند پول پیشنهادی سید ابوهاشم از پول وزیر بیشتر است، میپذیرد و به این ترتیب، وزیر خود را به هشتصدهزار دینار به سیدابوهاشم میفروشد و اختیار وزیر خود را در دست او قرار میدهد.
این داستان از جنبههای مختلف قابل تأمل است و نکات مهمی را میتوان از آن استنباط کرد. متن این داستان را با هم بخوانیم و در آن تأمل کنیم. گفتنی است که در این متن، شاهد ذال معجم هستیم؛ یعنی حرف دال، پس از مصوت، به شکل ذال میآید:
“خواجه احمد بن نظام الملک، در آن وقت که وزیر او [سلطان محمد بن ملکشاه] بوذ، قصد سیّد ابوهاشم کرد که رئیس همذان بوذ … و از سلطان قبول کرد که پانصذ هزار دینار از او حاصل کنذ به شرط آن که سیّد را به دست او بازدهذ.
… پیش از آن که کس به همذان رفت به گرفتن او، سیّد را خبر شذ. درنشست با سه پسر و به راهى مجهول به یک هفته به اصفهان رسیذ و از خواصّ سلطان خادمى را طلبیذ که او را به شب در پیش سلطان برذ. لالا قراتگین را تعیین کردند.
او را بخواند و ده هزار دینار در ده صُرّه حاضر کرد و گفت: «این خدمت توست. امشب مرا به خلوت به خدمت سلطان بر». خواجه لالا هرگز چندین مال ندیذه بوذ. متحیّر شذ و گفت: «این مال به سلطان مىبایذ رسانیذ»؟ سیّد گفت: «این خاصّ توست».
خواجه خدمت او را کمر بست و همان شب او را به حضرت برد، و سیّد پیرى چشمپوشیذه بوذ و نورانى. قُتلُغ خاتون، زن سلطان حاضر بوذ. سیّد ابوهاشم سلطان را دعا گفت و دُرّى یتیم آورده بوذ که سلطان مثل آن نداشت. سیّد بگریست و گفت: «خواجه احمد مدّتهاست که قصد خانۀ بنده مىکنذ. شنیذم که بنده را به پانصد هزار [دینار] خریذه است. خذاوند عالَم روا ندارذ که فرزندزادۀ پیغمبر، علیه السّلام را فروشذ … این پانصذ هزار دینار بنده به هشتصذ هزار مىکنذ، به شرط آن که او را به دست بنده بازدهى».
… سلطان را حبّ مال بر حفظ وزیر غالب آمذ، از او قبول کرد. سیّد ابوهاشم بازگشت و شحنۀ خزانه با او بیامذ تا مال بستانذ. چو به همذان رسیذ، [شحنه از سید] نُزل خواست و مقامى که فروذ آیذ. سیّد گفت: «منزل کاروانسرا و نفقات از کیسه بایذ ساخت؛ که تو را اینجا چندان مقام بُوَذ که وزن و نقد این مال کرده شوذ». غلام تندیى بکرد. سیّد گفت: «اگر بهادب نباشى، بفرمایم تا از این درِ سرات بیاویزند و صذ هزار دگر، به اضافت این مال برم که بهاى هزار غلام بهتر از تو باشد».
… و یک هفته بیش روزگار نشذ چندان که وزّان نقد کرد، نه قرضى کرد و نه ملکى فروخت … آنگه بفرموذ تا درختها بیاوردند و هر پاره بر مقدار سه بدست ببریذند و میان تهى کردند؛ هشتاذ پاره چوب [فراهم آمد] و کیسههاى بخارى دوختند، در هر کیسه ده هزار تعبیه ساختند در این چوبها و تخته بر سر آن مىدوختند و کمرهاى آهن بر آن مىزذند و هر دو چوب بر استرى مىنهاذند. چهل استر بار هشتصذ هزار دینار در صحبت غلام روانه کرد و یک دینار به غلام داذ … غلام به یک ماه با این حمل پیش سلطان رسیذ.
[سلطان] از غلام پرسید که این مال بذین تعجیل از کجا حاصل کرد؟ گفت: «جمله از خزانه به در آورد. روزگار در وزن و نقد و تعبیه رفت، اگرنه هم در روز بنده را بازگردانیذى». سلطان را از آن حال و مال تعجّب آمذ … سلطان محمّد، خواجه احمد را به دست سیّد بازداذ تا انتقام از او بخواست” (راحه الصدور، صص ۱۶۵ – ۱۷۳).
ـ رواندی، محمد بن علی (۱۳۸۵). راحه الصدور و آیه السرور: در تاریخ آل سلجوق. تصحیح محمد اقبال. تهران: اساطیر. چاپ اول.
✅ استاد محمدعلی همایون کاتوزیان، در کتاب ایران، جامعهی کوتاهمدت بحث جالبی دربارهی ابعاد سیاسی و اجتماعی این موضوع دارد. به علاقهمندان پیشنهاد میکنم حتمآ آن را مطالعه کنند.