نکتهای مهم دربارۀ اشکانیان
در ایران ما، مانند بسیاری از کشورهای دنیا، هر حکومتی سعی میکند اسناد و مدارک حکومت و بلکه حکومتهای قبلی را از بین ببرد و همین باعث شده است که دربارۀ برخی از حکومتها اطلاعات بسیار اندکی داشته باشیم؛ برای نمونه ساسانیان سعی کردند اشکانیان را از تاریخ ایران حذف کنند و به این ترتیب اطلاعات بسیار اندکی درمورد اشکانیان در منابع ایرانی وجود دارد.
در شاهنامه و متون ایرانی، مدت حکومت اشکانیان حدود دویست تا دویست و پنجاه سال است، حال آن که بر اساس منابع یونانی و رومی، اشکانیان بیش از پانصد سال بر ایران حکومت کردهاند. پرسش بسیار مهم این است که چرا این همه تفاوت میان این دو دسته از منابع وجود دارد؟ تکلیف آن دویست و پنجاه سال در این میانه چه میشود؟
آن گونه که مسعودی، مورخ بزرگ، میگوید، اردشیر بابکان دستور داده بود نیمی از مدت حکومت اشکانیان را از تاریخ حذف کنند و همۀ آثار و اسناد و مدارک آنها را از بین ببرند. خوب است که متن سخن مسعودی را با هم بخوانیم:
«ایرانیان با اقوام دیگر دربارۀ تاریخ اسکندر یک اختلاف بزرگ دارند و بسیاری مردم از این غافل ماندهاند؛ زیرا به طوری که ما در ولایت فارس و کرمان و دیگر سرزمین عجمان دیدهایم، این یک راز دینی و شاهانی است و تقریباً هیچ کس بهجز موبدان و هیربدان و اهل علم و درایت ندانند و در کتابهایی که دربارۀ اخبار ایرانیان تألیف کردهاند و دیگر کتب سرگذشت و تاریخ نیست. قضیه این است که زرادشت … در اَبِستا که به نظر ایرانیان کتاب آسمانی است، گفته است که «از پس سیصد سال ملکشان آشفته شود و دینشان بهجا بماند و چون هزار سال تمام شود، دین و مُلک با هم برود». ما بین زرادشت و اسکندر در حدود سیصد سال بوده؛ زیرا زرادشت … در ایّام پادشاهی کیبشتاسب، پسرِ کیلهراسب بوده است و اردشیر، پسر بابک، پانصد سال و ده و چند سال پس از اسکندر به پادشاهی رسید و ممالکِ پراکنده را فراهم کرد و متوجه شد که تا ختم هزار سال در حدود دویست سال مانده است و خواست دوران ملک را از وی دویست سال دیگر تمدید کند؛ زیرا بیم داشت وقتی دویست سال پس از وی به سر رسد، مردم به اتّکای خبری که پیمبرشان از زوال ملک داده، از یاری و دفاع آن خودداری کنند؛ بدین جهت از پانصد و ده و چند سالی که ما بین او و اسکندر فاصله بود، در حدود یک نیمِ آن را کم کرد و از ملوکُ الطّوایف کسانی را که در این مدّتِ باقیمانده شاهی کرده بودند، یاد کرد و بقیه را از قلم بینداخت و در مملکت شایع کرد که استیلای او بر ملوک الطّوایف و کشتن اردوان که از همۀ ایشان مِهتر بود و سپاه بیشتر داشت، به سال دویست و شصتم پس از اسکندر بوده است و تاریخ را بدینسان وانمود و میان مردم رواج گرفت؛ بدین جهت میان ایرانیان و اقوام دیگر اختلاف افتاد و تاریخ سالهای ملوکُ الطّوایف نیز به همین جهت آشفته شد» (التنبیه والاشراف، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، به نقل از کارنامۀ اردشیر بابکان، چاپ استاد بهرام فرهوشی، صص ۲۷۵ – ۲۷۴).
به این ترتیب اشکانیان در متون ایرانی دویست و پنجاه سال حکومت کردهاند در حالی که در متون رومی و یونانی مدت حکومت آنها پانصد سال است. هنوز هم در ایران اطلاعاتی راجع به اشکانیان وجود ندارد.
برای درک این فاجعه به این نکته دقت کنید که فردوسی علیرغم جستجوهای فراوانش، نتوانسته است اطلاعاتی درمورد اشکانیان به دست آورد و بنابراین کمتر از سی بیت را به تاریخ آنها اختصاص داده است. او دربارۀ اشکانیان چنین میگوید:
کنون، ای سراینده فرتوت مرد!
سوی گاه اشکانیان بازگرد
چه گفت اندر آن نامۀ راستان
که گوینده یاد آرد از باستان
پس از روزگار سکندر جهان
چه گوید که را بود تختِ مِهان؟
چنین گفت داننده دهقان چاچ
کز آن پس کسی را نبُد تختِ عاج
بزرگان که از تخم آرش بُدند
دلیر و سبکسار و سرکش بُدند
به گیتی به هر گوشهای بر یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همیخواندند
بر این گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
نکردند یاد این از آن آن از این
برآسود یک چند روی زمین …
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان
نگوید جهاندار تاریخشان
کز ایشان جز از نام نشنیدهام
نه در نامۀ خسروان دیدهام
(شاهنامۀ فردوسی، چاپ مسکو، چاپ هرمس، صص ۱۱۷۹- ۱۱۷۸)
در سالهای اخیر براثر کشفهای باستانشناسان و نیز به سبب مطالعۀ تواریخ یونانی و رومی با حجم عظیمی از اطلاعات درمورد اشکانیان روبهرو شدهایم (نگ. اشکانیان (پارتیان)، از مالکوم کالج، ترجمۀ مسعود رجبنیا، صص ۱۳ – ۱۲).
غرض این است که وقتی یک حکومت میتواند تمام اسناد و مدارکِ حکومتی دیگر را که پانصد سال بر یک سرزمین فرمان رانده است، نابود کند، طبعاً این کار درمورد حکومتهای کوچکتر به راحتی اتفاق میافتد.