مسألۀ رفاهِ مؤمنان
یکی از آسیبهای جدی در آموزشهای دینی، در جامعۀ ما، نگاه نادرستی است که به مسألۀ «رفاه و آسایش مؤمنان» وجود دارد. یکی از بیت الغزلهای تبلیغاتِ دینیِ ما این است که دنیا با مؤمنان سر ناسازگاری دارد و بلکه خودِ خدا هم برای مؤمنان در این دنیا عذابها و رنجهای اجتنابناپذیری را تدارک دیده است و به این ترتیب هرکه بخواهد گام در راه ایمان بگذارد، باید خود را برای انواع ناکامیها و رنجها آماده سازد. این قانون که در قالب جملات معروفی مانند «ألْبَلاءُ لِلْوِلاءِ» و «هرکه در این بزم مقرّبتر است // جام بلا بیشترش میدهند»، بیان میشود، عمیقاً در ذهن و اندیشۀ مؤمنان ریشه دوانیده و خودبهخود آنها را آمادۀ یک زندگیِ آکنده از رنج و تهی از آسایش میسازد. چنین تلقیای از ایمان و دنیا و خدا سبب میشود که انسان به نتیجۀ کارهای خوب و اعمال صالح خود بیاعتماد شود و علیرغم همۀ خیرخواهیها و نیکوکاریهایش، هر لحظه چشمانتظار رنجهای ناخوانده و دردهای نامنتظر باشد و این درست بر خلاف سنتهای الهی و قوانین حاکم بر هستی است.
اگر ایمان به معنای پالودن جان و تن از رذائلی مانند بخل و کینه و نفرت و خشم و حرص و حسادت و طمع و خودخواهی و غرور و تکبر و دروغ، و آراستن خود به فضائلی از قبیل صداقت و فروتنی و قناعت و دیگرخواهی و امانتداری و خوشقولی و مهرورزی و نظایر آنهاست، چرا شخص مؤمن با وجود این همه ویژگیهای عالی، باید از زندگی همراه با آرامش و آسایش برخوردار نباشد؟ به نظر میرسد که قرآن کریم هم این نظریه را قبول ندارد و به نظر این کتاب شریف تلاش و کوششِ خالصانۀ مؤمنان و مجاهدان حتماً برکتهای آسمانی و زمینی را بر آنان فرود میآورد: «اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین بر ایشان میگشودیم» (قرآن کریم، اعراف/ ۹۶) و در قرآن، پرهیزگاری سبب دستیابی به نیروی تشخیص (انفال/ ۲۹)، روزی گرفتن از جایی که گمان نمیرود و راه بیرون رفتن از مشکلات (طلاق/ ۲) دانسته شده است و این همه درست خلاف طرز تفکری است که در جامعۀ ما وجود دارد. نگاه درست به این مسأله سبب میشود که مؤمنان به نتایج تلاشها و مجاهدتهای خود در همین دنیا اعتماد داشته باشند و با آرامش و طمأنینه کارهای نیکو را انجام دهند و اخلاق نیکو را در خود ژرفا بخشند، اما تصور نادرست از این مسأله باعث میشود که به قول استاد بزرگ، برتراند راسل (به نقل از استاد مطهری، در علل گرایش به مادیگری، صص ۲۱۹- ۲۱۸)، تفکرِ دینی لزوماً همراه با احساس بدبختی باشد؛ زیراکه مؤمنان برای خوشبختی در آخرت، به ناچار باید بدبختیِ دنیا را تحمل کنند و در صورت خوشبختی در دنیا، در آخرت بدبخت شوند و به این ترتیب شخص مؤمن همواره باید بین یکی از این دو بدبختی سرگردان باشد؛ بدبختی در دنیا، یا بدبختی در آخرت.
مولانا در مثنوی، داستان زیبایی را آورده است که به خوبی این مسألۀ مهم را بازمیگوید؛ یکی از یاران پیامبر اسلام بیمار میشود. پیامبر به عیادت او میرود و با چشمِ غیببینِ خود، درمییابد که بیماری او به سببِ دعای نادرستی است که بر زبانش جاری شده است. آن مرد، با یاری گرفتن از همتِ پیامبر، به درون خود فرومیرود و یادش میآید که او همواره از خدا میخواسته است که در این دنیا بر او سخت بگیرد، تا در دنیای دیگر در راحتی و آسایش باشد. درواقع این مرد نمایندۀ کسانی است که بین خوشبختی ِ دنیا و خوشبختی ِ آخرت تضاد و تناقضی مییابند و بر آنند که برای دستیابی به یکی از آنها، باید لزوماً دیگری را از دست داد و پیامبر به او میآموزد که سعادت دنیا و آخرت را با هم بخواهد و از این تصور کودکانه که خدا آن قدر بخیل و فرومایه است که یا باید دنیا را از او خواست، یا آخرت را، دست بردارد (مثنوی، دفتر دوم، از بیت ۲۴۵۶ تا بیت ۲۴۷۷ و از بیت ۲۵۵۱ تا بیت ۲۵۵۳).
بنابراین میتوان گفت که ایمان راستین آن است که دنیای ما را زیباتر کند، روابطِ انسانیِ ما را بهبود بخشد، رفاه و راحتیِ ما را تأمین کند و مناسبات ما با طبیعت و جامعه را به نیکی تنظیم کند. شخص مدعیِ ایمان اگر در همین دنیا زندگی خوب و خوش و معناداری نداشته باشد، روشن است که از ایمان راستین بیبهره است. زندگی و مرگ و دنیا و آخرت دو روی یک سکهاند. محال است کسی در این دنیا از آرامش و آسایش بیبهره باشد و مرگِ خوش و آخرتِ خوبی داشته باشد. به قول خواجۀ شیراز:
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که سیبِ زنخدانِ شاهدی نگزید