راههای مقابله با بدیهای دیگران
همۀ ما در طول زندگی خود با کسانی روبهرو میشویم که عمداً و آگاهانه در حق ما بدی میکنند. پرسش مهم این است که بهترین واکنشِ ممکن در برابر بدیهای دیگران چیست؟ به نظر میرسد واکنشهای ما به آزارها و اذیتهای دیگران از این پنج مورد بیرون نیستند:
۱) بد را با بدتر مقابله کردن: ضربالمثل «کلوخانداز را پاداش سنگ است» به این نوع مقابله اشاره دارد. کسی که این روش را انتخاب میکند، بدی را با بدتر پاسخ میگوید؛ مثلاً اگر کسی یک سیلی به او بزند، او با دو سیلی، یا بیشتر واکنش نشان میدهد.
۲) مقابله به مثل کردن: کسی که این روش را برمیگزیند، عادلانه، به هر رفتارِ بدی درست به اندازۀ همان، واکنش نشان میدهد؛ مثلاً اگر کسی یک سیلی به او بزند، او نیز یک سیلی، با همان نیرو، به طرف مقابل مینوازد و کوشش میکند به هیچ وجه پای از حدِ عدالت فراتر نگذارد.
۳) واکنش نشان ندادن، ولی در دل آزرده شدن: در این روش، هیچ واکنشی در برابر بدی دیگران از خود نشان نمیدهیم، ولی در دل از او میرنجیم و نمیتوانیم این رنجش را مهار کنیم و البته اجازه نمیدهیم این رنجش باعث شود که ما دست به انتقام بزنیم.
۴) بخشودن و در دل هم نرنجیدن: در اینجا، نه تنها خطای طرف مقابل را میبخشیم، بلکه دل خود را نیز از هرگونه رنجش و نفرتی پاک میکنیم و بزرگوارانه از کنار خطای او رد میشویم.
۵) بدی را با خوبی مقابله کردن: در این روش نه تنها از طرف انتقام نمیگیریم و نه تنها او را عفو میکنیم، بلکه در دلِ خود به او مهر میورزیم و میکوشیم در برابر بدیِ او، سخنی نیکو بگوییم، او را دعا کنیم و اگر از دستمان برمیآید، به او هدیهای بدهیم و او را کمک کنیم.
اکنون نگاهی به این واکنشها بیفکنیم. واکنش نخست را «ظلم»، واکنش دوم را «عدالت» و سه واکنش سوم را «احسان» میخوانیم. تردیدی نیست که واکنش نخست عینِ ظلم است و هیچ شخصِ اخلاقی و عاقلی این راه را برنمیگزیند. راه دوم راهِ عدالت است و در پیشگاه خِرَد کاملاً پذیرفتنی، اما انسانی که دغدغۀ رشدِ معنوی و اخلاقی دارد، نه ظلم میکند، نه در سطح عدالت متوقف میشود. همۀ تلاشِ او آن است که خود را تا سطح مقام «احسان» و «اخلاقِ کریمانه» برکشد؛ ازاینرو او نه تنها انتقام نمیگیرد و مقابله به مثل نمیکند، بلکه میکوشد طرف مقابل را ببخشد، در دل از او کینه و نفرتی نداشته باشد و حتیالامکان به او کمک کند. روشن است که در مقام احسان نیز، به تدریج که از درجۀ اول به سوی درجۀ سوم پیش میرویم، کار دشوارتر میشود، ولی کسی که طالبِ کمال و حقیقت است، از این دشواریها بیمی به خود راه نمیدهد.
از نظرِ نویسندۀ این سطور بهترین روشِ برخورد با بدیهای دیگران همین روش پنجم است و اگر کسی هنوز به این درجه از تعالیِ روح نرسیده است، میتواند با توجه به سطحِ معنوی و اخلاقیِ خود، از روشهای چهارم و سوم استفاده کند. نکتۀ بسیار مهم در اینجا آن است که کسی که میخواهد از روشِ عفو و احسان بهره بگیرد، حتماً، در عمل، باید به چهار قید زیر توجه داشته باشد:
۱) عفو و احسان باید «فعالانه» باشد، نه «منفعلانه»؛ یعنی شخصی که عفو میکند، باید توانایی و قدرتِ انتقام و مجازات طرف مقابل را داشته باشد و در عینِ قدرت، از خطای او چشمپوشی کند. بخشایشِ منفعلانه که از عجز و ضعف ناشی میشود، نه تنها اثرِ نیکویی ندارد، بلکه باعثِ انواعِ سرکوبهای روانی و عقدههای درونی میشود.
۲) بخشودنِ خطاهای دیگران باید به گونهای باشد که شخص را ظلمپذیر و ضعیف بارنیاورد و باعثِ تحقیرِ او نشود. هرگاه بخشودنِ خطاهای دیگران سببِ خدشهدار شدنِ عزتِ نفس و کرامتِ انسانیِ شخص شود، بیگمان کاری نارواست.
۳) عفو و احسان باید به گونهای باشد که سببِ گستاخی و جسارت طرف مقابل نشود و او را در تجاوز و تعدی به حقوق دیگران بیپروا نکند؛ بنابراین عفو و احسان به تأملِ فراوان نیاز دارد و با توجه به وضعیتِ روحی و روانی طرف مقابل، باید از آن استفاده کرد.
۴) عفو و احسانِ حقیقی آن است که مقدماتِ تحولِ روحیِ شخصِ ظالم را فراهم آورد و باعثِ هدایت او شود. مولانا در دفتر اول مثنوی، در داستان امام علی و مردی که بر روی او آب دهان انداخت به این نکتۀ مهم اشاره کرده است. امام علی در برابر رفتار زشتِ آن مرد نه تنها واکنشی نشان نداد، بلکه در عین حال که قدرتِ تنبیهِ او را داشت، او را بخشید و به او مهر ورزید و این رفتارِ کریمانه سببِ هدایت آن مرد شد (مثنوی، د۱، از بیت ۳۹۸۰ به بعد). کسی که از روش «تُحفه در برابر تُف» (خوبی در مقابل بدی) استفاده میکند، درواقع «دشمن» را به «دوست» تبدیل میکند (سورۀ فصّلت، آیۀ ۳۴)؛ آری بهترین راه برای از بین بردن یک دشمن، تبدیل کردنِ او به یک دوست است.