شرح ها

مثنوی اساساً متنی عرفانی است و بسیاری از مطالب آن تنها به کار عارفان و سالکان می‌آیند. از سوی دیگر به سبب دگرگونی‌هایی که در جهان‌نگری انسان زمانه‌ی ما رخ داده است، نمی‌توانیم پاره‌ای از سخنان مولانا را بپذیریم. البته معنای این سخن آن نیست که در مثنوی سخنانی...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

مثنوی اساساً متنی عرفانی است و بسیاری از مطالب آن تنها به کار عارفان و سالکان می‌آیند. از سوی دیگر به سبب دگرگونی‌هایی که در جهان‌نگری انسان زمانه‌ی ما رخ داده است، نمی‌توانیم پاره‌ای از سخنان مولانا را بپذیریم. البته معنای این سخن آن نیست که در مثنوی سخنانی...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

داستان دقوقی و ابدال یکی از رازآلودترین و شگفت‌آورترین داستان‌های مثنوی است و مولانا در آن مباحث بسیار مهمی را مطرح کرده است. موضوع اصلی این داستان رابطۀ تسلیم و رضا با دعا است. به نظر مولانا، عارفانی که به مقام رضا رسیده‌اند، دعا را بوالفضولی در کار خدا...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

غزل «در عاشقی پیچیده‌ام» از درخشان‌ترین غزل‌های مولاناست و گذشته از عمقِ عرفانی، شور و حالی بس شگرف در آن وجود دارد، به گونه‌ای که آتش در هر جانِ سرد و تیره‌ای می‌زند. می‌توان حدس زد که مولانا این غزل را در یکی از اوج‌های عرفانیِ خود که دست...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت آمدی که‌آتش در این عالَم زنی وانگشتی، تا نکردی عاقبت ای ز عشقت عالمی ویران شده! قصدِ این ویرانه کردی عاقبت
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

می‌توان «مستی» را به دو گونه تقسیم کرد: «مستیِ ناشی از شرابِ انگوری» و «مستیِ ناشی از بادۀ منصوری». منظور از مستیِ ناشی از بادۀ منصوری آن گونه مستیی است که از معرفت و بندگی و عشقِ خدا نشأت می‌گیرد. مولانا در مثنوی و دیوان شمس، برای اشاره به...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود داغِ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود دیدۀ عقلْ مستِ تو، چرخۀ چرخْ پستِ تو گوشِ طَرَب به دستِ تو، بی تو به سر نمی‌شود
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

مولانا اندیشه (1) حالت من خواب را مانَد گهى خواب پندارد مر آن را گمرهى چشم من خفته، دلم بيدار دان! شكلِ بيكارِ مرا بركار دان!‌‌‏ (3) گفت پيغمبر كه عَيْنَاىَ تَنَام لايَنَامُ قَلْبِ عَنْ رَبِّ الْأَنام چشم تو بيدار و دل خفته به خواب چشم من خفته، دلم در فتح باب‏ (5) مر دلم را پنج حسِّ ديگر...
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی عجب‌عجب که برون آمدی به پرسش من! ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی!
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

گر عیدْ وَصلِ توست، منم، خود، غلامِ عید بهرِ تو است خدمت و سجده و سلامِ عید تا نامِ تو شنیدم، شد سرد بر دلم از غایتِ حَلاوتِ نامِ تو، نامِ عید
- مشاهده مطلب
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴