امید پژمرده

امیدِ پژمرده

هر گونه امیدی پسندیده نیست. برخی از امیدها نه تنها مایۀ رشد و پیشرفت انسان نمی‌شوند، بلکه به طور جدّی به او آسیب می‌زنند. چنین امیدهایی را مولانا امید پژمرده می‌خواند؛ زیرا به جای این که باعث نیرو و نشاطِ آدمی شوند، او را پژمرده و افسرده می‌کنند:

در این امیدِ پژمرده، بپژمردی چو باغ از دی
ز دی بگْذر، سبک برپر؛ که نه جانِ بهاری تو
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۲۱۶۸)

برای تشخیص امید ناپسند از امید پسندیده، باید به نسبت میان امید و واقع‌بینی توجه کنیم. امید راستین باید لزوماً پایی در واقعیت داشته باشد. امیدی که از واقعیت‌های زندگی جداست و صرفاً از توهم‌ها، خیال‌بافی‌ها و آرزواندیشی‌های شخصی یا جمعی مایه می‌گیرد، البته امید خوبی نیست. با توجه به دو معیار امید و واقع‌بینی می‌توان چهار وضعیت را از هم تفکیک کرد: امیدواری واقع‌بینانه، امیدواری غیر واقع‌بینانه، ناامیدی واقع‌بینانه و ناامیدی غیرواقع‌بینانه.

در میان این چهار وضعیت، فقط امیدواری واقع‌بینانه است که درست به نظر می‌رسد. در این وضعیت، شخص واقعیت‌ها و از جمله واقعیت‌های تلخ و ناگوار را می‌بیند و به هیچ وجه آنها را انکار نمی‌کند، اما در میان همۀ آنها تلاش می‌کند راهی به رهایی پیدا کند. او از چالش‌ها و دشواری‌ها فرصتی برای رشد می‌سازد و توجه خود را بر راه حل‌ها متمرکز می‌کند. شخصی که هم واقع‌بین است و هم امیدوار، به هیچ وجه رنج‌ها و مشکلات و مسائل را انکار نمی‌کند، اما به طور همزمان می‌تواند توانایی‌های خود و امکانات هستی را نیز ببیند، از آنها یاری بگیرد و راهی برای نجات خود پیدا کند.

مسألۀ دیگری که برای تشخیص امید درست از امید نادرست باید مورد توجه گیرد، این است که آیا امید ما را از لحظۀ حال دور می‌کند یا نه. امیدی که همواره ما را به آینده پرتاب می‌کند و اجازه نمی‌دهد ما از لحظۀ حال به درستی بهره ببریم، امید خوبی نیست. اکنون سرچشمۀ آینده است و نحوۀ عمل‌کرد ما در اکنون است که آیندۀ ما را می‌سازد. ما باید بدون هیچ توجیه و تأویلی، وظایف خود را در زمان حال انجام دهیم و از حواله کردنِ کارها به فردا دست برداریم. امروز وظایف خود را انجام ندادن و به فردایی که نیامده است و شاید هرگز نیاید، امید بستن البته کار خردمندانه‌ای نیست. چنین امیدی می‌تواند موجبات بیچارگی انسان را فراهم بیاورد:

عمر بر امید فردا می‌رود
غافلانه سوی غوغا می‌رود
روزگار خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می‌رود
(همان، غزل ۸۲۳)

یکی از مصادق امید پژمرده امید بستن به بخت و شانس است. به هیچ وجه نمی‌توان انکار کرد که گاه حوادثی غیر قابل پیش‌بینی، مانند یافتن گنج یا آشنایی با شخصی برجسته، در زندگی انسان رخ می‌دهند و ناگهان او را از فرش به عرش می‌رسانند، اما این طمع خام است که ما این استثناها را به قاعده تبدیل کنیم و زندگی خود را بر اساس آن‌ها مبتنی سازیم. امید بستن به شانس و بخت و دست از کار و کوشش برداشتن، نوعی امید پژمرده است و به انسان زیان می‌رساند (مثنوی، د ۲/ ۷۳۵ – ۷۳۲).

یکی دیگر از مصادیق امیدِ ناروا امید بستن به انسان‌هاست و از آنها توقع داشتن که آرزوها و نیازهای ما را برآورده کنند. کسی که امیدوار است شخصی دیگر از راه برسد و او را شادمان یا خوش‌بخت کند و نیز کسی که به قهرمانان گذشته یا آینده امید بسته و از آنها انتظار دارد که مشکلات او را حل کنند، گرفتار امید پژمرده است. واقع قضیه این است که اگر ما، خود، قهرمان زندگی خویش نباشیم و برای نیک‌بختی و شادکامی خویش نکوشیم، همۀ قهرمانان و قدیسان جهان هم نمی‌توانند کمترین کاری برای ما انجام دهند. ما باید یک بار برای همیشه دست از امید بستن به دیگران برداریم و بپذیریم که قهرمانِ زندگی ما خومانیم و بس:

به امید کس چه باشی؟ که تویی امیدِ عالَم
تو به گوشِ می چه باشی؟ که تویی میِ عطایی
به درون توست یوسف، چه رَوی به مصر هرزه؟
تو درآ درون پرده بنگر چه خوش لقایی
(کلیات شمس، غزل ۲۸۳۹)

این بحث ادامه دارد و مصادیق بیشتری از امیدهای پژمرده را می‌توانیم در زندگی خود شناسایی کنیم. غرض این است که ما همواره باید امیدهای خود را در نهایت صداقت واکاوی کنیم و ببینیم که آیا از مقولۀ امیدهای پژمرده هستند یا امیدهای برانگیزاننده و پیش‌برنده و چنان‌چه متوجه شدیم امید ما درست نیست، برای کمک به خود، باید دست از آن امید برداریم.

ایرج شهبازی
چهارم مردادماه ۱۴۰۴

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *