ترکِ عادت کلیدِ گنجِ سعادت است
ما انسانها نوعاً در زندانِ عادتهایمان به حبس ابد محکومیم و عادتهای خوب و بد چنان گرداگرد ما را احاطه کردهاند که به هیچ روی ارتباطِ زنده و مستقیم با پدیدههای جهان برقرار نمیکنیم. عادتها آگاهیِ ما را دچار اخلال میکنند و حواس ما را از کار میاندازند. هرگاه که ما از سرِ عادت به چیزی نگاه کنیم، بیگمان آن را آنگونه که هست، نمیبینیم. عادتها به ذهن ما شکل میدهند و باورها و احساسات و خواستههای ما را مدیریت میکنند. اگر به دقت توجه کنیم، درمییابیم که ما همیشه به شکلی خاص مسائل گوناگونِ زندگیِ خود را حل میکنیم؛ درواقع موقعیتها و زمان و مکان متفاوت میشود، اما ساختارِ ذهنیِ ما در مواجهه با پدیدههای مختلف، غالباً همانند است و مادام که ما به همین شیوه زندگی میکنیم، به همین نتایج میرسیم. برای آنکه تغییراتی جدی در زندگی خود پدید بیاوریم، لازم است که عادتهای خوب و بد خود را به کناری بگذاریم و گام در راههای نو بگذاریم و به شکلهای جدیدی ببینیم و بشنویم و احساس کنیم؛ ازاینروست که همواره یکی از مهمترین توصیههای فرزانگان و حکیمان، همین توصیه به عادتشکنی بوده است. حکیم نظامی گنجوی در این باره چنین میگوید:
هرچه خلافامدِ عادت بُوَد
قافلهسالارِ سعادت بُوَد
و خواجۀ اهل راز، به شکلی بسیار زیبا همین حقیقت را چنین بازگو میکند:
از خلافامدِ عادت بطلب کام؛ که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
در ادامه تعدادی جملۀ بسیار زیبا، دربارۀ سازوکارِ تشکیل عادتها و نقش عادتها در زندگی به شما تقدیم میکنم و امیدوارم که این بحث بهانهای باشد برای تحلیل و بررسیِ مسألۀ بسیار مهم «عادت».