حدیث «لولاک» از نگاه مولانا
خانوادۀ مولانا به جملۀ «لولاک لماخلقت الافلاک» توجه زیادی داشتهاند. برای نمونه. نگاه کنید به معارف بهاءولد، ج ۱، ص ۱۴۱، فیه ما فیه، ص ۴۶، ۱۰۵ و ۲۰۳، مجالس سبعه، ص ۶۳، معارف سلطان ولد، ص ۷۳ و ۲۹۴ و مناقب العارفین، ص ۸۷۱ و ۱۰۴۶. مولانا در همۀ آثار خود، این جمله را حدیث تلقی کرده و تفسیرهای بسیار دقیق و زیبایی از آن به دست داده است. در زیر به چهار مورد از سخنان او دربارۀ این جمله اشاره میکنیم:
۱) همۀ انسانها تواناییِ درکِ مسائلِ عمیق و دقیق را ندارند؛ لذا واعظ و سخنگو نمیتواند با همۀ مردم به یک گونه سخن بگوید. بهترین سخنگویان نیز اگر در جمعی افسردهدل و بیخبر قرار بگیرند، معانیِ دقیق و عمیق از خاطرِ آنها میروند و تواناییِ بحثهای موشکافانه را از دست میدهند. درواقع مخاطبان به اندازۀ حوصله و ظرفیتِ خود سخنها را از نهانخانۀ ضمیرِ سخنگویان بیرون میکشند. از همین رو بود که پیامبر فرمودند: «خداوند حکمت را، به قدرِ همتهای شنوندگان، بر زبانِ واعظان جاری میکند». لذا اگر واعظی سخنی بسیار دقیق و ژرف میگوید، به خاطرِ این است که مخاطبی فهیم و دانا و مشتاق دارد. در چنین وضعیتی، انگار آن سخنِ عمیق و دقیق از آغاز برای آن مخاطبِ خاص به خاطرِ گوینده آمده است. مولانا از این نکتۀ جالب، نتیجهای مهم میگیرد؛ این جهان برای کسانی که چشمانی صُنعبین دارند، درست شده است و ازآنجاکه هیچکسی مانند پیامبر اسلام تواناییِ دیدنِ آفرینشِ خدا را نداشت، گویا خدا از آغاز جهان را برای پیامبر اسلام آفریده بود و این معنای «لولاک لما خلقت الافلاک» است:
گر نبودى گوش هاى غيبْ گير
وَحْى نآوردى ز گردون يك بَشير
(۱۶۶۰) ور نبودى ديدههاى صُنْعْ بين
نَه فلك گشتى، نَه خنديدى زمين
آن دَمِ «لَوْلاك» اين باشد كه كار
از براى چشمِ تيز است و نَظار
(مثنوی، ۶/ ۱۶۶۱ – ۱۶۵۹).
۲) علتِ اینکه خدا به پیامبر اسلام فرمود: «اگر تو نبودی، آسمانها را نمیآفریدم»، این بود که خداوند جهان را برای عشق آفریده بود و پیامبر بزرگترین عاشقِ خدا بود؛ ازاینرو گویی همۀ جهان برای ظهورِ آن حضرت آفریده شدهاند:
عشق جوشد بحر را مانند ديگ
عشق سايد كوه را مانند ريگ
عشق بشْكافد فلك را صد شكاف
عشق لرزانَد زمين را از گزاف
با محمّد بود عشقِ پاك جفت
بهرِ عشق او را خدا «لَوْلاك» گفت
(مثنوی، ۵/ ۲۷۴۴ – ۲۷۴۲).
۳) در حكايتِ «شبدزدان و سلطان محمود غزنوی» میبینیم که یکی از دزدان هنرش این است که هرکس را شب ببیند، در روز میتواند او را شناسایی کند. او سلطان محمود را شبانه و در تاریکی دید و روز بعد او را بر تختِ شاهی بازشناخت. چنین کسی نگاهی عمیق دارد و آنچه را که میبیند، فراموش نمیکند. به نظرِ مولوی عارفانِ راستین نیز اینگونهاند. آنها در هر چیزی خدا را مییابند و نگاهشان خطا نمیکند. پیامبر اسلام در صدرِ چنین کسانی قرار دارد. دیدگانِ او که به مُهرِ «مازاغ» مزیّن است، هیچگاه خطا نمیکند و در «شبِ دنیا» همواره خدا را میبیند. پیامبر به سببِ همین دیدگانِ پاک و نافذ و بیخطا هدف خدا از آفرینش را محقق کرد و به خطاب «لولاک» مخاطب شد (مثنوی، ۶/ ۲۸۸۶ – ۲۸۵۲).
۴) پیامبر در خدا فانی شده بود و انانیت و منیتِ خود را به کلی رها کرده بود؛ ازاینرو وجود او سراپا الهی شده بود. چنین موجودی برای خدا بسیار عزیز و محترم است و شایستگیِ آن را دارد که به هدف هستی تبدیل شود:
چون أناى بنده لا شد از وجود
پس چه مانَد؟ تو بينديش، اى جَحود!
بعدِ لا آخر چه مىمانَد دگر؟ …
شرق و مغرب جمله نانْ خواهِ ويَند
آسمان ها بندة ماهِ ويَند
زآنكه «لَوْلاك» است بر توقيعِ او
جمله در اِنعام و در توزيعِ او
گر نبودى او، نيابيدى فلك
گردش و نور و مكانىِّ مَلَك
گر نبودى او، نيابيدى بِحار
هيبت و ماهىّ و دُرِّ شاهوار
گر نبودى او، نيابيدى زمين
در درونه گنج و بيرون ياسمين
رِزْق ها هم رِزْقْ خوارانِ ويَند
ميوهها لبْ خشكِ بارانِ ويَند
(مثنوی، ۶/ ۲۰۹۶-۲۱۰۷)