خِرَدِ انعطاف (۱)

خِرَدِ انعطاف (۱)
غالباً تصور بر این است که انسان ‌هرقدر سختگیرتر، حساس‌تر، جدی‌تر و انعطاف‌ناپذیرتر باشد، بهتر از خود دفاع می‌کند و کارِ خود را بیشتر پیش می‌بَرَد، اما واقعیت این است که در بسیاری از اوقات، باید مانند آب نرم بود، تا راهِ خود را در میان سنگلاخِ زندگی یافت و از خود مراقبت کرد. آن کس که از «خِرَدِ انعطاف» بهره‌مند باشد، می‌داند که این نرمی و ملایمت است که انسان را از شرِّ مردم‌آزاران حفظ می‌کند و مخالفان را ناتوان می‌سازد. همان‌گونه که چوب‌پنبه‌ای که با آن دهانۀ شیشه را می‌بندند، به سببِ نرمی، از سنگی که شیشۀ سخت را خُرد می‌کند، در امان می‌ماند، کسی که نرمی و ملایمت پیشه کند، از آزارهای درشت‌خویان در امان می‌ماند. به قول واعظ قزوینی:
نرمی ز سرِ تو واکند غوغا را
سازد عاجز ملایمت اعدا را
نرمان آزار از درشتان نکشند
از سنگ چه نقص پنبۀ مینا را؟
(دیوان واعظ قزوینی، ص ۵۵۴)
مولوی برای تببین این مسألۀ مهم از تمثیل «مار و خارپشت» استفاده کرده است. به نظر او، انسان‌هاي نادان، هنگام رویارویی با اندوه‌ها و مشکلات، مانند ماري كه اسير خارپشتي شده باشد، با حركات نسنجيده و دست و پا زدن‌هاي مذبوحانة خويش، خود را هرچه بيشتر و شديدتر به خارهاي اندوه فرومي‌كوبند و لحظه‌به‌لحظه بر درد خود مي‌افزايند:
بگرفت دمّ مار را يك خارپشت اندر دهن
سر در كشيد و گرد شد، مانند گويي، آن دغا
آن مـــار ابله خويش را بر خار مي‌زد دم‌به‌دم
سوراخ‌سوراخ آمد او، از خود زدن بر خارها
بي صبر بود و بي حيل، خود را بكشت او از عجل
گر صبر كردي يك زمان، رَستي از او آن بدلقا
(کلیات شمس، چاپ هرمس، غزل شمارۀ ۴۴)
مولوي در تمثيلي ديگر، انسان نادان را به الاغي مانند مي‌كند كه خاري بر رانش فرو رفته است و او با دُم بر ران كوبيدن و لگد انداختن و به این سو و آن سو جَستن، مي‌خواهد آن را بيرون بياورد، ولي خار بيشتر و بيشتر در پاي او فرومي‌رود. این در حالي است كه انسان عاقل با صرف كمترين انرژي و تلاشي آن خار را بيرون مي‌آورد. شخصِ نادان براي رهايي از غم و اندوهي كوچك، آن‌قدر رفتارهاي ابلهانه و كارهاي نابخردانه انجام مي‌دهد كه لحظه‌به‌لحظه بر شدت و كثرتِ اندوه‌هاي خود مي‌افزايد:
کس به زیرِ دُمِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمی‌جهد
برجهد وآن خار محکم‌تر زند
عاقلی باید که خاری برکَنَد
خر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و درد
جُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد
(مثنوی، د ۱/ ۱۵۶-۱۵۴ و د ۴/ ۱۴۹۶-۱۴۹۴)
همان‌قدر که نرمی و انعطاف از انسان محافظت می‌کند، خشکی و انعطاف‌ناپذیری و سختگیری به انسان آسیب می‌زند. به قول واعظِ قزوینی، بادِ تند درختانِ بزرگ و شاخه‌های محکم را می‌شکند، اما به شاخۀ نرمِ ظریفی که در برابر او خم می‌شود، آسیبی نمی‌رساند؛ به همین منوال انسانی که اهل ملایمت و مدارا باشد، از حرف‌های تند دیگران آسیبی نمی‌بیند. واعظ در بیت دومِ رباعیِ زیر، برای تبیین این موضوع، به «نَفَسِ شیشه‌گران» اشاره می‌کند؛ شیشۀ مذاب که نرم است، از نفسِ شیشه‌گران یاری می‌گیرد و پرورش می‌یابد. ملایمت نیز سبب می‌شود که تندی‌ها و خشم و خروش‌های دیگران، نه تنها گزندی به شخص نرساند، بلکه باعثِ بهبودِ اوضاعِ او شود:
ما را نه ز حرفِ تندِ یاران ضرر است
تندی صرصر، ملایمت شاخِ تر است
دلتنگ ز حرفِ سردِ یاران نشویم
کآن بر دلِ ما چون نَفَسِ شیشه‌گر است
(دیوان واعظ قزوینی، ص ۵۵۷)
زبان نرم بهترین همدم و روی گرم برترین پشتیبان انسان است. شخص خوش‌خو از بدگوهران هیچ آسیبی نمی‌بیند، همان‌گونه که شیشه، مادام که نرم است، از سنگ گزندی نمی‌یابد:
کس را چو زبانِ نرم خود همدم نیست
پشتی چون روی گرم در عالم نیست
از بدگهران چه نقص خوش‌خویان را؟
تا شیشه بُوَد نرم، ز سنگش غم نیست
(دیوان واعظ قزوینی، ص ۵۶۱)

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *