شجاعتِ «خود» بودن
«خود بودن» و یکتاییِ شخصیتِ خود را حفظ کردن کاری بس دشوار است که از یک سو به دانشی ژرف نیاز دارد و از سوی دیگر به شهامتی شگرف؛ چراکه ممکن است به محرومیت انسان از بسیاری از امتیازات اجتماعی بیانجامد. انسان اگر بخواهد به قول هرمان هسه: «جز آنچه که هست، چیز دیگری نباشد» (گرگ بیابان، ص ۲۶۱)، باید سرسختانه مبارزه کند و تا پایان عمر، بیاعتنا به ستایشها و نکوهشهای دیگران، راهِ یگانۀ خود را بپیماید. کسانی که پیوسته در پیِ آنند که تصویر نیکویی از خود به دیگران نشان بدهند و همواره برای تثبیت آن تصویر، تلاش میکنند، درواقع به معنای راستین کلمه زندگی نمیکنند و زندگی آنها چیزی جز نمایش و فریب نیست. به قول جبران خلیل جبران، آدمی باید در هر کاری که میکند، ردی از ذاتِ راستین خود را بر جای بگذارد و هر عمل او اثرِ انگشتِ شخصِ خودش را داشته باشد:
«اندک افرادی هستند که در برابر فشار جهان مقاومت میکنند و هنوز میتوانند در آنچه میگویند، یا میکنند، ذرهای از ذات راستین خود را باقی بگذارند» (نامههای عاشقانۀ یک پیامبر، ص ۱۱۵)
خود بودن به شهامت و شجاعت نیاز دارد؛ زیراکه مستلزم آن است که کارهایی را انجام دهید که پیش از ما کسی دیگر آنها را انجام نداده است:
«برای زیستن شهامت لازم است. کشف این نکته که انسان نمیتواند با تجربههای دیگران بزید و میل آنکه دل به دریا بسپارد، جسارتی یگانه را میطلبد. باید از انجام دادن کاری که هیچکس پیش از آن نکرده است، نترسیم» (همان، ص ۱۳۳).
بررسی زندگی انسانهای بزرگی که سنگی بر بنای تمدن بشری افزودهاند و نقشی جاودانه از خود به یادگار گذاشتهاند، نشان میدهد که آنها به قیمت محرومیت از همه چیز دست از چنین مبارزهای برنداشتهاند و اگر لازم بوده است، در برابر تمام جامعه ایستاده، حرف خود را زده و راهِ خود را رفتهاند. دکتر اسلامی ندوشن در مقدمۀ کتاب «ملال پاریس» ( ص ۸ )، دربارۀ بودلر، شاعر بزرگ فرانسوی، مینویسد:
«ناپدری بودلر، سرهنگ اپیک، میل دارد که او به تحصیل «حقوق» بپردازد و در خدمت دولت، صاحب منصب و مقامی گردد، ولی بودلر سخت مقاومت میورزد؛ گرایش او به سوی ادبیات و زندگی آزاد است. به مادرش مینویسد: «شوهر تو میخواهد که من مثل همۀ مردم زندگی کنم… و حال آنکه من به پیروی از ذوق و سلیقۀ خود و اصولی که بدان پایبندم، برای همیشه با دنیای «اشخاص محترم» وداع گفتهام».
برای رشد حقیقی، چه بسا لازم باشد که اندکی ملامتی و قلندر باشیم و زندگی خود را بر روی ردها و قبولهای دیگران بنا نکنیم و به نسخۀ دست دوم و دست سوم دیگران تبدیل نشویم. هرمان هسه در این باره میگوید:
«شما نباید خودتان را با دیگران مقایسه کنید و اگر طبیعت شما را خفاش آفریده است، شما نباید بیهوده بکوشید خودتان را به شتر مرغ بدل کنید … به آتش نگاه کنید، به ابرها نگاه کنید و به مجردی که پندار یا تصوری در سرتان راه یافت و نداهایی در درونتان بلند شد، خودتان را به آنها تسلیم کنید، فقط از خود نپرسید که آیا هر کاری که میکنید، مورد تأیید آموزگارتان، یا پدرتان، یا این، یا آن … هست یا نیست؟ این است راهِ فنا کردن خویشتن، این است راهِ اندوهبارِ رهسپاران، راهِ سنگواره شدن» ( دمیان، ص ۱۳۲).
الکسیس کارل نیز بر این باور است که تفرّد و تشخّص خود را حفظ کردن، نیازمند ستیزی دائمی با محیط پیرامون است:
«فرد چنانچه بخواهد به حداکثر ظرفیت خود را رشد دهد، باید با محیط خود دایماً بستیزد. به وجود آوردن شرایط سخت زندگی، برای آشکار کردن بهترین قسمت شخصیت آدمی واجب و ضروری است» (راه و رسم زندگی، ص ۵۰).
گفتنی است که منظور از این سخنان آن نیست که ما پیوسته با دیگران در کشمکش و کشاکش باشیم و همواره از درِ مخالفت و ستیزهجویی درآییم. غرض آن نیست که به غولِ بی شاخ و دُمی تبدیل شویم که نه او با کسی و نه کسی با او انس میتواند گرفت. بلکه منظور آن است که زندگی خود را بر روی پسندها و ناپسندهای دیگران بنا نکنیم، امنیت روانیِ خود را به تأییدها و تکذیبهای دیگران گره نزنیم و به خاطرِ ترس از داوریهای دیگران، از نداهای درونیِ خود دست برنداریم. بدون شک پایان این نبرد تلخ، بسی شیرین خواهد بود؛ زیرا حاصل آن خلّاق ماندن و از بودنِ خود لذت بردن و خالصانه به دیگران سود رساندن است.
زهرا عرب سلام مطالب بسیار عالی و مفید و برای زندگی امروز ما انسان ها بسیار کاربردی است من بسیار از این سایت و مطالب بهره میبرم خدا خیر و سلامتی و بخشش به همه دست اندر کاران این سایت و دکتر شهبازی بزرگوار بدهد..