مبارک شمایید
ما انسانها جهان را به شکلی انسانی درک میکنیم. اگر دستگاه ادراکی و حواس پنجگانۀ ما به گونۀ دیگری بود، بیگمان ما جهان را به شکلی دیگر ادراک میکردیم. مورچهها و سگها و فیلها و شترها و سوسکها جهان را گونهای متفاوت با ما انسانها درک میکنند. خانم فاوز بوتونیه (Favez Boutonier) استاد روانشناسی بالینی دانشگاه سوربن میگوید: «دنیایی که ما کشف میکنیم، همیشه و به گونهای دنیایی است که ما خلق میکنیم؛ زیرا هرگز دید ما از جهان خارج تا آن حد عینی نیست که رد پای شخصیت ما روی آن باقی نماند» (آزمونهای فرافکنی شخصیت، ص ۶)؛ بنابراین سخن گفتن از «درکِ واقعبینانۀ هستی» ادعای ناموجّهی است. ما نمیدانیم جهان واقعاً چگونه است. فقط میتوانیم ادعا کنیم که «جهان بر ما انسانها چنین آشکار میشود». در حقیت ما در واقع با «جهانی انسانیشده» سر و کار داریم، نه با «جهانِ واقعی».
گذشته از این همۀ انسانها نیز جهان بیرون را یکسان نمیبینند و درک نمیکنند؛ زیراکه هر انسانی موجودی کاملاً یگانه و منحصر به فرد است و هیچ دو انسانی شبیه هم نیستند؛ لذا درکِ هر انسانی از جهان نیز خاص خود اوست و نمیتوان دو انسان را یافت که تلقی کاملاً یکسانی از جهان داشته باشند؛ بنابراین ما نه تنها با جهانی «انسانیشده» بلکه با جهانی به شدت «شخصیشده» روبهروییم؛ ازاینروست که حادثهای واحد، در یک زمان و یک مکان، برای دو انسان، به دو شکل متفاوت پدیدار میشود و تلقیهای آن دو از آن حادثۀ واحد به شکلی حیرتآور با هم فرق دارند.
از اینها شگفتآورتر اینکه حتی یک انسان نیز همواره جهان را به یک شکل درک نمیکند؛ چراکه هیچ انسانی در همۀ عمر خود، صرفاً در یک وضع و حال روانی نیست و با تغییر احوال درونی او، جهان بیرون نیز، در نظر او، دگرگون میشود. هر انسانی در حالت امیدواری و نشاط، جهان را به گونهای میبیند و در حالتِ ناامیدی و اندوه، آن را به شکلی دیگر درک میکند. شاید اغراقآمیز نباشد، اگر بگوییم به تعداد حالاتِ درونی ما ادراک از جهان وجود دارد. درست ازاینروست که یک حادثۀ واحد، برای یک انسان، در دو حال مختلف، به دو شکل درک میشود.
از مطالب بالا میتوان دریافت که «دیدن» فرعِ «بودن» است (شرح مثنوی شریف، ج ۲، صص ۴۷۲ – ۴۷۰)؛ یعنی ما جهان را آنگونه «میبینیم» که «هستیم»، نه آنگونه که جهان واقعاً هست و به تعبیر زیبای دکتر آرش نراقی: «آنچه بر ما میگذرد، بازتاب چیزی است که در ما میگذرد» (آینۀ جان، ص ۳۴، با اندکی تصرف). بر این اساس، با تغییر احوال درونی ما، اوضاع بیرونی هم عوض میشوند و مادام که در درون ما تحولی رخ ندهد، تغییر اوضاع بیرونی چندان سودی ندارد. از این جهت به نظر میرسد که «برکت» و «فرخندگی» هم از انسان بر جهان بازمیتابد. کسی که در درون خود پژمرده و افسرده باشد، از هیچ بهاری هیچ طرفی برنمیبندد و کسی که درونی خرّم و شکفته داشته باشد، پاییز نیز بر او، چون بهار، پدیدار میشود. شاید از این جهت باشد که شمس میگوید: «ایام را از شما مبارک باد. مبارک شمایید. ایام میآیند تا از شما مبارک شوند».
منابع
ـــ بهرامی، هادی (۱۳۸۳). آزمونهای فرافکنی شخصیت. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
ـــ فروزانفر، بدیع الزّمان (۱۳۷۳). شرح مثنوی شریف. تهران: زوّار.
ـــ نراقی، آرش (۱۳۸۸). آینۀ جان. تهران: نگاهِ معاصر.