مولانا و “عهد ألَست”
تعبیر «ألست» از این بیت، از قرآن کریم (سورۀ اعراف، آیۀ ۱۷۲) گرفته شده است: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا: بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»؛ یعنی: «و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهى دادیم»، تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم». مفسّران و متکلّمان و عارفان و سایر پژوهشگران، از دیرباز تا کنون، دربارۀ این آیۀ شگفتآور و رمزآلود سخنان فراوانی گفتهاند و بدون تردید گردآوری، طبقهبندی و تحلیل همۀ آن سخنان کتابی عظیم و خواندنی را فراهم میآورد.
در میان کلماتِ این آیه، دو کلمۀ «ألستُ» و «بلی» به دو اصطلاح رایج در عرفان تبدیل شدهاند و در ادبیات فارسی نیز دستمایۀ تصویرسازیها و مضمونپردازیهای طرفهای شدهاند. کلمۀ «ألستُ» که در اصل به معنای «آیا نیستم؟» است، در زبان فارسی به شکل اسم درآمده و در ترکیبهایی مانند «عهد الست و روزِ الست» به کار رفته است.
مولانا نیز به این آیه و به دو واژۀ «الست» و «بلی» توجه فراونی داشته است. او در دیوان شمس بیش از هفتاد بار و در مثنوی معنوی حدود بیست بار از کلمۀ «الست» استفاده کرده است. برخی از ترکیبهای زیبایی که مولانا با این کلمه ساخته است، عبارتند از: «الستِ عشق، مستِ الست، سغراق/ جامِ الست، باده/ شراب/ میِ الست، کوی الست، موجِ الست، روزِ الست، باغِ الست، نقدِ الست، مستِ الست، نورِ الست، ساقیِ الست، وحدتِ الست، عهد الست، بندۀ الست، شمعِ الست، مناجاتِ الست، مستمعِ الست، مُهرِ الست، سایۀ الست، مقالاتِ الست، مَحرمِ الست، گلشنِ الست، شاهِ الست، اورادِ الست، میکدۀ الست، میفروشِ الست، بانگِ الست، وامِ الست، گروِ الست، وقتِ ذرّاتِ الست، بحرِ الست، دعویِ الست، اقلیمِ الست، اَسرارِ الست». طرحِ همۀ سخنانِ مولانا دربارۀ آن آیۀ شریفه و نیز تحلیل سخنانِ او درمورد «الست» به هیچ وجه در این مختصر نمیگنجد. با ذکر نکتهای مهم از نظرِ مولانا، دامنِ سخن را جمع می آوریم.
به نظرِ مولانا انسانها در روزِ الست، با خدا پیمان بستهاند که جز او را نپرستند و اکنون در این دنیا، آن پیمان خود را از یاد بردهاند. شایسته است که عاشقانِ حضرتِ حق، به پیمانِ الست وفادار باشند و با فداکاریها و پاکبازیها و ازخودگذشتگیهایشان، پایبندی خود را به آن عهد نشان دهند و بر سر آن «بلی» که در روز ازل گفتهاند، بایستند. به نظرِ مولانا، رازِ آمدنِ ما به این دنیا آن است که ثابت کنیم بر عهد الست استوار هستیم و با گفتار و کردارِ خود بر آن گواهی میدهیم:
ما در این دهلیزِ قاضىِّ قَضا
بهرِ دَعْوىِّ «ألَسْت»ایم و «بَلَى»
که «بَلَى» گفتیم و آن را ز امْتحان
فعل و قولِ ما شهود است و بیان
از چه در دهلیزِ قاضى تن زدیم؟
نه که ما بهرِ گواهى آمدیم؟
چند در دهلیزِ قاضى، اى گواه!
حَبْس باشى؟ دِه شهادت از پگاه!
زآن بخوانْدَنْدَت بدینجا، تا که تو
آن گواهى بدْهى و نآرى عُتُو
از لِجاجِ خویشتن بنْشستهاى
اندر این تنگى کف و لب بستهاى
تا بِنَدْهى آن گواهى، اى شهید!
تو از این دهلیز کى خواهى رهید؟
یک زمان کار است، بگْزار و بتاز!
کارِ کوته را مکن بر خود دراز!
خواه در صد سال، خواهى یک زمان
این امانت واگزار و وارهان!
(مثنوی، د ۵/ ۱۸۲ – ۱۷۴)