نعلهای وارونه
تعبیرِ «نعلِ وارونه» از اینجا سرچشمه میگیرد که در قدیم، هرگاه سواری میخواست دیگران ردِ پای او را گم کنند، نعلهای اسبِ خود را وارونه میکرد و به این ترتیب، کسانی که در پیِ او بودند، کاملاً در جهتِ عکسِ حرکتِ او، او را تعقیب میکردند. تعبیرِ «نعلِ وارونه زدن» به معنای «رد گم کردن و دیگران را در تعقیبِ خود ناکام ساختن» است.
مولانا هنگام بحث از «جهان هستی» بارها از اصطلاح «نعل وارونه» استفاده کرده است و با اطمینان تمام، میتوان جهان را از نگاه مولانا «سرای نعلهای وارونه» دانست؛ یعنی جهانی که در آن پدیدهها آنگونه که مینمایند، نیستند و غالباً «بود» و «نمودِ» آنها با هم مطابق نیست. این مسأله که در آغاز بسیار ساده به نظر میرسد، یکی از مهمترین و پیچیدهترین مسائل در اندیشۀ مولوی است و فهمِ دقیق و عمیقِ آن پرتوی درخشان بر بسیاری از زوایای آثار او میافکند و شیوۀ تحلیل و بررسی او را در حوزههای مختلف معرفتی پیش روی ما مینهد. درکِ دقیق و عمیقِ نعلهای وارونه عینکی بس شگفت در برابر دیدگان ما قرار میدهد و باعث میشود که ما هستی را به شکلی کاملاً متفاوت بفهمیم.
یکی از نعلهای وارونه «رنج و راحت» است؛ یعنی غم و شادی و نیز رنج و راحت نعلهای وارونه هستند و هرکس در پیِ یکی از دو طرفِ این تقابل برود، دقیقاً از نقطۀ مقابلِ آن سر در میآورد. به دیگر سخن، ساختار این جهان به گونهای طراحی شده است که هرکس همیشه به دنبال راحتی باشد، به زودی گرفتار غم و رنج میشود و هرکس آگاهانه رنج و سختی را انتخاب کند، به راحتی و رفاه میرسد. به نظر مولانا «لطفِ حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق درآویزان، اما حق تعالى قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد، نعلِ بازگونه و تلبیس و مکر اللَّه بود، تا اهل تمییز و «یَنْظُرْ بِنُورِ اللَّه» از حالىبینان و ظاهربینان جدا شوند» (مثنوی، د ۶/ عنوان منثورِ پیش از بیت ۴۲۰).
مولوی برای تبیین این مسأله گفتگوی جالبی را نقل کرده است: یک درویش از درویشی دیگر پرسید: تو خدا را چگونه یافتی»؟ و او پاسخ داد: «من خدا را دیدم که در سمت چپش آتشی بود و در سمت راستش آبی. گروهی خواهان آب بودند و دستهای طالب آتش، امّا شگفت آنکه هرکه به سوی آب میرفت، از میان آتش سر برمیآورد و هر که در آب فرومیشد، از دل آتش بیرون میآمد! و شگفتتر آنکه کسی از این راز آگاه نبود؛ لذا طالبانِ آبِ آتشسرشت بسی بیشتر از خواهندگانِ آتشِ آبمزاج بود و جز معدود نیکبختانی به سوی آتش رو نمیکردند. به نظر مولوی معبود غالب انسانها ذوق نقد است؛ لذا پایان زندگانی آنها را باختی تلخ رقم میزند. فرعون به سوی آب رفت و آب بر او آتش شد و ابراهیم از آتش نهراسید و در درون آتش، آبی گوارا یافت. در درونِ آتش رنج، گلستان سعادت پنهان است و در دل آب رفاه و آسایش، آتش نگونبختی جای گرفته است مثنوی، د ۵/ ۴۳۴-۴۲۰).
بنابراین به نظر مولانا، در جهانی که آکنده از نعلهای وارونه است، بسیاری از انسانها ممکن است که در سطح ظاهریِ پدیدهها گرفتار آیند و نتوانند از طریق کنار زدنِ لایههای پندار، نعلهای وارونه را شناسایی کنند. کسی که چنین نگاهی داشته باشد، رنج را در راحت و شادی را در غم جستجو میکند. مهمترین معیاری که در میان نعلهای وارونه راه را به ما نشان میدهد «عاقبتنگری و دوراندیشی» است. هر چیزی که شادی و لذت موقتی به ما میدهد، ولی در آینده به ما آسیب میرساند، درواقع درد و رنج است و هر چیزی که به طور موقتی ما را آزرده و خسته میکند، اما منافع بلندمدت برای ما دارد، در حقیقت شادی و راحتی است (مثنوی، د ۳/ ۳۷۵۴-۳۷۳۹).
کسانی که این راز بزرگ را دریافتهاند و از ماهیتِ نعلهای وارونه آگاه هستند، آگاهانه به دنبال رنجها و دشواریها میروند و اجازه نمیدهند شیرینیها و لذات موقتی و زودگذر آنها را از هدف خود دور کند. برای آنها غم و رنج بر شادی و راحت ترجیح دارد:
ذوق در غم هاست، پى گم کردهاند
آبِ حیوان را به ظُلْمَت بردهاند
بازگونه نَعْل در ره تا رباط
چشم ها را چار کُن در احتیاط!
(مثنوی، د ۶/ ۱۵۸۸-۱۵۸۷)
در ابیات زیبای زیر هم به این موضوع اشاره میکند که راهِ آسایش و شادی از میان سختیها و دشواریها میگذرد:
چون گرانیها اساس راحت است
تلخها هم پیشواى نعمت است …
هرکه در زندان قرینِ مِحنتى است
آن جزاى لقمهاىّ و شهوتى است
هرکه در قصرى قَرینِ دولتى است
آن جزاى کارزار و مِحنتى است
هرکه را دیدى به زرّ و سیم فرد
دان که اندر کسب کردن صبر کرد
(مثنوی، د ۲/ ۱۸۴۱-۱۸۳۶)
محسن سلام. "هرکه در زندان قرینِ مِحنتى است آن جزاى لقمهاىّ و شهوتى است هرکه در قصرى قَرینِ دولتى است آن جزاى کارزار و مِحنتى است هرکه را دیدى به زرّ و سیم فرد دان که اندر کسب کردن صبر کرد" گروهی از آنان که در زندان قرین محنت هستند جرمشان حق جوئی و ظلم ستیزی است ( دزد و جیب بر و قاتل و ... به کنار). گروه زیادی هم که در قصر هستند و سیم و زر فراوان دارند از رانت برخوردار بوده و هستند و قصرهایشان و حسابهای بانکی میلیونها دلاریشان در امریکا و کانادا و اروپا ، حاصل دزدی و چپاول و رانت خواری است.