هنرِ کتاب نخواندن
در یکی از روزهای سال ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۵، دکتر شفیعی کدکنی، در کلاس دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران، دو دستِ خود را به حالت تکبیرِ نماز، تا برابر گوشها بالا آوردند و فرمودند: استاد بدیع الزمان فروزانفر یک روز، به همین حالت دستانشان را بالا آوردند و فرمودند:
«استادِ ما، ادیب، ده جلد کتاب خوانده بود».
منظور استاد فروزانفر از «ادیب» همانا «ادیب پیشاوری»، از بزرگترین استادانِ ادبیات فارسی و عربی، در سدۀ گذشته است. روز سهشنبه، دوم خردادماه ۱۳۹۶، از استاد رسول شایسته که ایشان هم از دانشجویانِ استاد فروزانفر بودهاند، دربارۀ این جمله پرسیدم و ایشان هم تأیید کردند که آن استاد بزرگ، در حقِ ادیب پیشاوری چنین سخنی گفته است.
اکنون که سندِ این روایت استوار شد، بهتر است که نگاهی به دلالتِ آن بیندازیم. مطلبِ شگفتآوری که از این سخن به دست میآید، آن است که ادیب پیشاوری، با مطالعۀ تعداد بسیار اندکی کتاب، به یکی از بزرگترین استادانِ زمانۀ خود تبدیل شده بودند و کسانی که چندین برابر ایشان کتاب خوانده و مطالعه کرده بودند، هیچگاه نتوانستند به جایگاهِ رفیع ایشان در دنیای ادبیات نزدیک شوند. به نظر میرسد رازِ این مطلب در «هنرِ کتاب خواندن» و از آن مهمتر در «هنر کتاب نخواندن» است؛ یعنی برای دانشمند شدن علاوه بر آنکه نیاز داریم به کتاب خواندن، باید این هنر را داشته باشیم که تشخیص بدهیم چه کنابهایی را «نباید» بخوانیم.
گفتنی است که در هر زمینهای از دانشهای بشری، تعدادِ منابع دست اول از انگشتان دست درنمیگذرد و تقریباً همۀ کتابها و مقالات و پایاننامهها از درونِ همین کتابهای اندک پدید میآیند؛ بنابراین برای متخصص شدن در هر رشتهای، بهتر است که مستقیماً به سراغ همین منابع و مراجع دست اول برویم و بیهوده عمر خود را بر سر مطالبِ دست دوم و دست سوم تلف نکنیم. کم نیستند کسانی که دهها و صدها کتاب و مقاله و پایاننامه و گزارش دربارۀ یک موضوع خواندهاند و دهها سخنرانی دربارۀ آن موضوع گوش دادهاند، ولی هیچگاه در آن حوزه صاحبنظر نشدهاند و هستند کسانی مانند ادیب پیشاوری که با مطالعۀ عمیق و دقیق چند کتاب، نامی جاوادانه از خود به یادگار گذاشتهاند؛ برای نمونه ادیب پیشاوری کتاب «مطوّل» را که از برترین منابع دست اول در حوزۀ علوم بلاغی است، در حافظه داشتند و بارها و بارها آن را به دقت تمام خوانده بودند. روشن است که فراگیریِ دقیق مطوّل او را از مطالعۀ بسیاری نوشتجات دست دوم بینیاز کرده بود. استاد فروزانفر هم، در قیاس با بسیاری از استادان زمانۀ خود، کتابهای زیادی نخوانده بود، ولی «کتابهای خوبِ کمی» را «خوب» خوانده بود.
بنابراین برای پیشرفت در هر زمینهای از معارف بشری، خوب است به این دو نکته توجه کنیم: اولاً مراجع و منابعِ اصلی و مادر را که تعدادشان معمولاً اندک است، بخوانیم و ثانیاً این کتابهای خوب را بارها و بارها با دقت تمام بخوانیم، آنها را عمیقاً بیاموزیم، در آنها نیک درنگ کنیم و آنها را درونی کنیم. اینجاست که میگوییم باید «هنرِ نخواندنِ کتابهای دست دوم» را آموخت.