یکی از مهمترین راهها برای محفوظ ماندن از آسیبهای دشمن، گریختن و جان به در بردن است. از طریق فرار، شخص از دشمن خود فاصله میگیرد و خود را به یک نقطۀ امن میرساند. البته اگر فاصله گرفتن از دشمن ممکن نباشد، طبعاً فرار هم سودی ندارد. با کمال دریغ باید گفت که این مسأله درمورد مهمترین و بزرگترین دشمن ما، یعنی خودمان، کاملاً صادق است.
گفتنی است آسیبهایی که ما ناخواسته و ناآگاهانه به خودمان وارد میکنیم، با آسیبهای هیچ دشمنی قابل مقایسه نیست. ما با توجیهها، خودپسندیها، فرافکنیها، لذتپرستیها، تصمیمهای غلط و خودفریبیهایمان، بلاهایی بر سر خودمان میآوریم که هیچ سوارهنظام و پیادهنظامی نمیتواند آن بلاها را بر سر ما بیاورد؛ بنابراین ما بسیار بیش از آن که نگران دشمنان بیرونی هستیم، باید نگران خود باشیم و به جای تهمت زدن بر این و آن و گلاویز شدن با بهمان و فلان، باید مستقیماً به سراغ ریشۀ مشکلات، یعنی خودمان، برویم.
همان گونه که گفتیم، یکی از مهمترین راهها برای رهایی از دست دشمن این است که از او فاصله بگیریم و از او بگریزیم، اما فرار کردن از دست خود آسان نیست و ما به هر جا که بگریزیم، این دشمن غدار با ماست. ما نمیتوانیم از خودمان جدا شویم و از خودمان فاصله بگیریم. در اینجا ظالم و مظلوم، فریبنده و فریبخورده، شاکی و متهم و قاتل و مقتول یکی هستند:
مىگریزم تا رگم جُنبان بُوَد
کى فرار از خویشتن آسان بُوَد؟
آن که از غیرى بُوَد او را فرار
چون از او ببْرید، گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیز خیز
نه به هند است ایمن و نه در خُتَن
آن که خصمِ اوست سایه خویشتن
(*مثنوی**، د ۵/ ۶۷۱ – ۶۶۸)
برای فرار از دست خود، میتوان از ترفندهایی مانند مهاجرت کردن، به دوردستها گریختن، فاصله گرفتن، تغییر چهره دادن، پنهان شدن، فرافکنی، توجیه، فریبکاری، کار، سرگرمی، رابطه، خانواده، ورزش، هنر، معنویت، اعتیاد، مشروبات الکلی، لذتهای گوناگون، موفقیتهای شغلی و تحصیلی، ثروت، شهرت، قدرت و نظایر آنها استفاده کرد. این امور میتوانند مدتی شخص را از خودش غافل کنند و دردهای درونی او را موقتاً التیام ببخشند، اما در اولین فرصت آن زخمها و دردهای درونی سر برمیآورند و زندگی شخص را به هم میریزند.
بیایید مسألهی فرار از خود را در چند ساحت مختلف بررسی کنیم. نخست به سراغ بدن برویم. کسی که دیابت دارد، میتواند دور از چشم دیگران شیرینی بخورد و همه را و حتی خودش را فریب بدهد، اما به هیچ وجه نمیتواند بدن خود را نیز بفریبد و مانع واکنشِ آن شود. بدن مطلقاً فریب نمیخورد و دیر یا زود واکنش نشان میدهد. ما میتوانیم ورزش نکنیم، پرخوری کنیم، بهداشت را رعایت نکنیم، غذای سالم نخوریم، به بدن استراحت ندهیم، اما نمیتوانیم مانع ضعف و بیماری آن شویم؛ زیراکه بدن یک ارگانیسم کاملاً زنده و هوشیار است و به هیچ وجه فریب نمیخورد.
از چشماندازی دیگر، در بسیاری از موارد ما به هیچ روی قادر نیستیم نتایج سخنان و کارهای خود را پیشگویی و پیشبینی کنیم و مانع به وجود آمدن آنها شویم. کوچکترین تصمیمها و کارهای ما آثاری اجتنابناپذیر در زندگی ما بر جای میگذارند و زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند. ما میتوانیم دور از چشم دیگران فکر کنیم و نقشه بکشیم و عمل کنیم. ما میتوانیم همۀ دنیا را متقاعد کنیم که بهترین تصمیمها را گرفتهایم و درستترین کارها را انجام دادهایم، اما به هیچ وجه نمیتوانیم از عواقب و نتایج تصمیمها و کارهای خود بگریزیم.
شخص میتواند در فصل کاشت، خار مغیلان بکارد و با انواع تبلیغاتها و خبرسازییها، همهی عالم را متقاعد کند که گندم کاشته است، ولی تردیدی نیست که در بهار رسوا خواهد شد. بسیاری از انسانهای غافل که به این قانون آفرینش بیتوجه هستند، تنبلی و تزویر و بیبرنامگی و شلختگی میکارند و متوقعند که پیشرفت و پیروزی برداشت کنند. کاش همهی ما معنی این جملۀ ساده را میفهمیدیم که: «هر چه بکاریم، همان را درو میکنیم».
از منظری بسیار مهمتر هم میتوان مسألهی فرار از خود را بررسی کرد؛ اندیشهها و سخنان و کارهای ما در ظاهر فناپذیرند و از بین میروند، اما واقعیت این است که هر کدام از اینها اثری در درون ما بر جای میگذارند و به تدریج منش و شخصیت ما را تشکیل میدهند. ما معمار شخصیت خویشیم و محال است ذرهای از کارهای ما از بین بروند. عَرَضها به تدریج جوهر ما را میسازند؛ بنابراین اگر ما گمان کنیم با فریفتن خود یا دیگران میتوانیم از زیر بار کارهایمان شانه خالی کنیم، باید بدانیم که عمیقاً بر خطا هستیم؛ زیراکه همۀ کارها و اندیشههایمان در وجود ما ذخیره میشوند و به تدریج منش ما را میسازند.
این مسألۀ مهم را از چشماندازی دیگر هم میتوان بررسی کرد. دنیایی که در آن زندگی میکنیم، دارای قوانین خاصی است، مانند قانون عمل و عکس العمل، قانون علیت، قانون کاشتن و درو کردن، قانون یگانگی عمل و نتیجه، قانون تدریج، قانون تغییر، قانون فناپذیری و نظایر آنها. مسأله این است که به هیچ وجه نمیتوان از این قوانین سرپیچی کرد، یا آنها را نادیده گرفت، یا آنها را دور زد. این قوانین ثابتند و تخلفناپذیر. برخلاف قانونهای دنیایی که میتوان با پول و پارتی آنها را دور زد و به مقصد خود رسید، این قوانین به هیچ وجه با پول و پارتی خریدنی نیستند. با پول میتوان مدرک خرید، ولی سواد نه. با زور میتوان صاحب کسی دیگر شد، اما نمیتوان عشق و اعتماد او را به دست آورد. با عوامفریبی و تبلیغات میتوان دیگران را به خوب بودن خود متقاعد کرد، ولی از این راه نمیتوان پیشرفت و توسعۀ پایدار به دست آورد.
ساختار این جهان به گونهای است که در آن هیچ عملی، هر قدر هم کوچک و غیر قابل توجه، بدون پاسخ نمیماند. سایه صبح از صاحب خود دور میشود، ولی همراه با تابش مستقیم خورشید در هنگام ظهر، دوباره به سوی او برمیگردد. اعمال ما نیز گویی سایههای ما هستند و در طول حیات پر فراز و نشیبمان ظاهراً از ما دور میشوند، حال آن که هیچگاه از ما جدا نشدهاند و در موقع لازم آنها را در خود مییابیم. عالم هستی دارای شعور است و در برابر گفتارها و کردارهای ما منفعل و بیتفاوت نیست؛ آن که در برابر کوه بایستد و سلام کند، سلام او به سوی خودش بازمیگردد و چنانچه کسی در برابر کوه ناسزایی بگوید، لاجرم ناسزا میشنود. حال ما در برابر دنیا دقیقاً این گونه است؛ امکان ندارد کسی بد بیندیشد و بد عمل کند و پاسخ نیکو دریافت کند:
گر چه دیوار افکَنَد سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صَدا
(مثنوی، د ۱/ ۲۱۵ – ۲۱۴)
نه فرار کردن و فاصله گرفتن از خود ممکن است، نه غرق شدن در امور گوناگون برای فراموش کردن خود چارهساز است و نه فریبکاری و فرافکنی و توجیه راه به جایی میبرد و به هر حال آثار و نتایج تصمیمها و کارهای ما دامنمان را میگیرند؛ بنابراین بهتر است به جای گریختن از خود، با وضعیت زندگی خویش روبهرو شویم، خطاها و نقصهای خود را ببینیم، آنها را بشناسیم و بپذیریم و سپس در رفع و اصلاح آنها بکوشیم. تغافل و تجاهل و توجیه هیچ گرهی از کار ما باز نمیکند و بلکه گره بر گره و درد بر درد میافزاید. یکی از مهمترین گامهایی که هر کسی برای رشد خود باید بردارد، همین کنار گذاشتنِ خودفریبی و پذیرفتنِ مسئولیت زندگی خود است.
ما باید در نهایت صداقت و شرافت، مدام وضعیت جسمی و روحی و ذهنی خود را بازبینی و واکاوی کنیم و خطاها و عیبهای خود را بدون هیچ ترسی ببینیم و بپذیریم و اصلاح کنیم. ما نه میتوانیم از تن و ذهن و روان خود بگریزیم، نه میتوانیم قوانین هستی را دور بزنیم. همۀ اینها به مرور زمان به ما واکنش نشان میدهند. تن ما به سرعت ناتوان و بیمار و زشت میشود، روح و روان ما به مرور خسته و فرسوده و پژمرده میشود و روابط ما با دیگران به تدریج از عشق و اعتماد و احترام تهی میشود. اگر ما دائماً تن و جان و روابط خود را بررسی کنیم، میتوانیم دریابیم که درست زیستهایم یا نه؟ اگر دیدیم که درست زندگی نکردهایم، باید صادقانه دست از فرار و فریب و توجیه برداریم و به اصلاح کژیهای خود همت بگماریم.
فاجعۀ بزرگ این است که غالب انسانها، حتی زمانی که آثار و نتایج نادرست تصمیمها و اندیشهها و اقدامات غلط خود را میبینند، به جای این که صادقانه آنها را بپذیرند، از آنها فرار میکنند و سعی میکنند آنها را نبینند. این نوع فرار بسیار خطرناک است و از اصلِ خطاها و عیبها نیز زیانبارتر است؛ بنابراین شخص باید مدام خود را بپاید و مراقب اوضاع و احوال خود باشد و یقین داشته باشد که فرار از نتایج کارها و تصمیمهای خود محال است. خیلی عالی است که برای رهایی یافتن از خودفریبی و کنار گذاشتنِ گریز از خود، این بیت درخشان مولانا را مانند یک ورد مقدس همواره زمزمه کنیم و معنای بلند آن را به خود یادآور شویم:
از که بگْریزیم؟ از خود؟ ای مُحال!
از که برْباییم؟ از حق؟ ای وبال!
(مثنوی، د ۱/ ۹۷۰)