تفاوتِ خودخواهی و خوددوستی، از نظر ارسطو

تفاوتِ خودخواهی و خوددوستی، از نظر ارسطو
به نظرِ ارسطو، انسان هم «می‌تواند» و هم «باید» خود را دوست بدارد و بلکه تمام روابط انسان با دیگر انسان‌ها از رابطۀ انسان با خودش سرچشمه می‌گیرند. به نظر ارسطو، دوستِ نیک دارای این پنج ویژگی است:
۱) نیکی را برای دوستِ خود آرزو می‌کند، یا به جا می‌آورد، ۲) هستی و زندگیِ دوست را برای خودِ دوست آرزو می‌کند، ۳) زندگیِ خود را با او تقسیم می‌کند و در کنار او به سر می‌برد، ۴) همان چیزهایی را انتخاب می‌کند که در نظر دوست شایستۀ انتخاب هستند و ۵) دوست، در خوشی و ناخوشی، شریکِ دوست خود است.
همۀ این ویژگی‌ها را در رابطه‌ای که انسانِ نیک با خودش دارد، نیز می‌توان دید. به نظر ارسطو، انسانِ نیک معیار همه چیز است؛ زیرا انسان نیک با خودش یگانه است و عقایدش با هم سازگارند و با همۀ وجود در پیِ هدف‌های خود می‌رود؛ ازاین‌رو انسان نیک همیشه خیر را برای خودش آرزو می‌کند و به جا می‌آورد. البته باید دقت کرد که منظور از «خود» خودِ واقعی است و به نظر ارسطو خودِ واقعیِ انسان «جزء متفکرِ وجودِ» اوست؛ یعنی قوۀ عاقلۀ انسان، منِ واقعی او را تشکیل می‌دهد؛ لذا وقتی که می‌گوییم انسانِ نیک خودش را دوست دارد، باید بدانیم که منظور از این خود کدام بخشِ وجودِ اوست. شخصِ نیک زندگی و خیر را برای جزء متفکرِ خودش آرزو دارد و کوشش می‌کند که همواره به خودش فضیلت و نیکی برساند. به همین ترتیب شخص نیک پیوسته آرزو دارد که به خودش لذت و سود برساند و اندوه و درد و رنج و زیان را از خودش دور کند.‌
در ابتدا به نظر می‌رسد که همۀ انسان‌ها خودشان را دوست دارند، اما به نظر ارسطو انسان‌های بد و شریر خود را دوست ندارند؛ زیراکه این‌گونه انسان‌ها با خود یگانه نیستند و میل‌هایشان با خواسته‌های عقلی‌شان با هم تضاد دارند؛ ازاین‌رو ممکن است طالب چیزهایی باشند که واقعاً برای آنها زیان‌بار است. به تعبیر دیگر انسان‌های ناپرهیزگار و شریر خوشایند خود را بر مصلحتِ خود ترجیح می‌دهند. گاهی نیز انسان‌های بد به سبب ترس و بزدلی در پیِ امورِ ارجمند و نیک نمی‌روند. خلاصه اینکه انسان‌های شریر خود را واقعاً دوست ندارند و از همین روست که تابِ تنهایی را ندارند؛ زیراکه تنهایی آنها را با خود روبه‌رو می‌کند و ازآنجاکه آنها خود را دوست‌داشتنی نمی‌یابند، از خود می‌گریزند. در درون انسان‌های بد نبردی مانند مبارزۀ احزابِ سیاسی حکم‌فرماست و غالباً وقتی بخشی از وجودشان شاد است، بخشی دیگر اندوهناک می‌شود و آنها در کشاکشِ میان میل‌های گوناگون قطعه‌قطعه می‌شوند. باتوجه به این سخنان می‌توان دریافت که انسان‌های بد نسبت به خود احساس دوستی ندارند؛ چون‌که در خود هیچ جنبۀ دوست‌داشتنیی نمی‌یابند و تنها انسان‌های نیک‌اند که خود را دوست دارند. درواقع انسان‌های بد «خودخواه» و انسان‌های نیک «خوددوست» هستند. خودخواهیِ انسان‌های شریر هم به خودشان زیان می‌رساند و هم به دیگران، اما خوددوستیِ انسان‌های شریف هم به سودِ خودشان است و هم به سودِ دیگران؛ ازاین‌رو انسان نیک باید خود را دوست بدارد و انسان بد حق ندارد خود را دوست بدارد.
ارسطو تلاش می‌کند با دقت تمام نشانه‌های خوددوستیِ واقعی را بیان کند، تا مخاطب او بتواند تفاوت خودخواهی و خوددوستی را دریابد. مهم‌ترین نشانه‌های خوددوستی عبارتند از: ۱) تلاش برای ارضای مهم‌ترین و اصیل‌ترین بخش وجودِ خود؛ یعنی عقل که جزءِ متفکرِ وجودِ آدمی است، ۲) تلاش برای انجام دادنِ کارهای زیبا و شریف؛ یعنی تلاش برای فضیلت‌مند کردنِ خود، ۳) تلاش برای سود رساندن به خود و دیگران، ۴) تلاش برای انجام دادنِ آنچه که باید انجام شود. در انسان‌های فرومایه بینِ آنچه که شخص انجام می‌دهد و آنچه که باید انجام دهد، تعارض وجود دارد، درحالی‌که انسان نیک همیشه کاری را انجام می‌دهد که باید آن را انجام داد، ۵) خدمت کردن به دوستان و هم‌وطنان، ۶) برای کسب لذت، خود را به پستی و فرومایگی نیالودن و شرافت را بر همه چیز برتری نهادن.
(ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمۀ محمدحسن لطفی، صص ۳۵۴-۳۴۰)
تلخیص و بازنویسی از ایرج شهبازی

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *